اين روزها رئيسجمهور جديد امريكا تا حدي درگير چالشهاي داخلي اين كشور شده است و بسياري از ناظران پاره اظهارات وي درباره كشورهاي ديگر از جمله ايران را جدي نميگيرند. واقعيت اين است كه درگيريهاي ملي ترامپ عمده دلمشغوليهاي وي را معطوف به خود كرده است، اما ناگفته پيداست كه موضوع ايران در ميان پروندههاي سياست خارجي امريكا، مسئله مهمي است و دير يا زود مسئلههاي ذيل آن، از جمله پرونده هستهاي، مناقشات ميان ايران و نظام سلطه و به خصوص پرونده برجام مطرح خواهد شد.
در سر ديگر ماجرا، غربگراياني قرار دارند كه هرچند در داخل كشور ما هستند، اما بنا به سنت مألوف چشم اميد به غرب دارند و خواه ناخواه سرنوشت سياسي خود را به رويكردهاي غرب گره زدهاند. بنابراين حتي اگر «ترامپ» هم فرصت پرداختن به موضوع ايران را نداشته باشد، اين شبكه همكار داخلي غرب در ايران است كه سعي ميكند با بر ساختههاي رسانهاي پاي امريكا را به تحولات داخلي ايران باز كند.
همانگونه كه بسياري از تحليلگران تاكنون مطرح كردهاند، جريان غربگراي داخلي كه بهره داخلي چنداني در «گشايش اقتصادي» و «لغو تحريمها» به دست نياورده است، آخرين شانس خود را در «نجات از جنگ» امتحان خواهد كرد.
ناگفته پيداست كه قرار نيست جنگي واقعاً به راه بيفتد. «جنگ»، «تهديد نظامي» و «گزينه نظامي معتبر» تنها يك برساخته رسانهاي است كه با همكاري نظام سلطه در يك عمليات رواني توليد ميشود و شبكه غربگراي داخل، وظيفه اكو دادن به آن و ترساندن جامعه از آن را دارد.
تجربه 22 بهمن امسال، خيلي زود نشان داد كه سناريوي جديد غرب و غربگرايان چندان كارساز نيست. در حالي كه طرف مقابل به دنبال تحقير ملت ايران بود، پاسخي عزتمندانه و يكصدا در خيابانهاي تهران به ياوهگوييهاي ساكنان جديد كاخ سفيد داده شد، اما آيا غربگرايان داخلي از «هيولاسازي» نااميد ميشوند؟
پاسخ تا حد زيادي منفي است. جريان غيرانقلابي رهاورد چنداني در عرصه معيشت و رفاه اقتصادي ندارد. گشايشنماييهاي اين روزها نيز چندان اثربخش نبوده و حتي بدنه هوادار اين جريان را نيز قانع نكرده است.
تنها دو گزينه باقي ميماند كه هر يك نيز تا حدي مورد استفاده غربگرايان داخلي است؛ ادامه كوفتن بر طبل خطر جنگطلبي ترامپ و مقصرتراشي براي ناكارآمديهاي موجود.
تجربه نشان داده است كه مديريتهاي اجرايي در بسياري از موارد آنگاه كه هيچ بهانهاي براي توجيه خطاها و ضعفهاي خود نمييابند، سراغ مقصرتراشي از رقبا يا موجودات خيالي ميروند. دولت قبليها، دلواپسها، كاسبان تحريم و... همه و همه كساني هستند كه مسببان وضع فعلي شمرده ميشوند.
كمكم كه مهلت استفاده از چنين مقصرتراشيهايي به پايان خود نزديك ميشود، مقصريابيهاي كنوني فعال ميشود و با عبارت «نگذاشتند كار كنيم» تقصير ناكارآمديها به گردن ديگران افكنده ميشود. اكنون نيز نشانه هايي از تلاش براي چنين فضاسازيهاي رسانهاي مشاهده ميشود. هرچند پيشبيني ميشود اين توجيهات براي جامعه، قانعكننده نباشد، پس به ناچار «نجات از جنگ» آخرين ترفند رسانهاي جريان غيرانقلابي خواهد بود. در اين جا هوشياري نيروهاي انقلابي در برابر اين ترفند ضروري است. بايد واقعيتهاي صحنه راهبردي را به مردم بازگو كرد. بايد براي جامعه روشن كرد كه امكاني براي امريكا براي استفاده از آنچه گزينه نظامي خوانده ميشود وجود ندارد. بايد توضيح داد كه تنها راه نجات از وضع كنوني وادار كردن امريكا به اجراي واقعي «برجام» و عمل به تعهدات است. تجربه به خوبي نشان ميدهد كه سلطهگران تنها در مواجهه با رويكرد عزتمندانه، به حقوق ملت ايران سر تسليم فرود ميآورند يا برعكس، در مقابل جريان خاضع در مقابل غرب، روزبهروز بر عمل تحقيرگرانه خود ميافزايند.