همزمان با ريختن ديوار برلين و فروپاشي قدرت جهاني كمونيسم در شوروي، فرانسيس فوكوياما يكي از معروفترين تئوريهاي خود را ارائه داد: پايان تاريخ. اين استاد دانشگاه هيچگاه فكر نمي كرد كه ليبراليسم امريكايي و سطح دخالت هاي ضدحقوق بشري اين كشور در جهان به سمتي پيش برود كه شهروندانش در سال 2016 در برابر هيلاري كلينتون كه وامدار سياست شناخته شده امريكايي طي چند قرن گذشته بود، دست به انتخاب يك دلقك بزنند. كسي كه به اذعان برخي از روانشناسان و روانپزشكان حاضر در امريكا، «بيمار رواني» و پاياني براي هژموني امريكاست، تا از اين طريق «كمال گرايي ليبراليستي امريكايي همچون كمال گرايي كمونيستي شوروي» به تاريخ بپيوندد.
روانشناسي راي شهروندان امريكا طي هشت سال گذشته نشان مي دهد كه آنها از سياست هاي جاري خسته و به دنبال «تغيير» هستند. اما اين خواسته مردمي طي هشت سال رياست جمهوري باراك اوباما عملي نشد تا جايي كه امريكايي ها عريان تر خواسته خود را اعلام كردند و نتيجه آن تغيير، شد دونالد ترامپ!
مولفه هاي زيادي براي افول قدرت و هژموني كشورها وجود دارد كه يكي از مهمترين آنها حمايت نكردن مردم از سياست هاي گذشته و جاري است. يكي از مهمترين دلايل شكست امريكا در جنگ ويتنام، خسته شدن مردم و حمايت نكردن از دولتمردان خود براي تداوم جنگ بود. در اولين گام شهروندان امريكايي از جنگ با ويتنام عقب نشستند و زمينه شكست امريكايي را فراهم كردند.
يكي از مهمترين مولفه هاي فروپاشي شوروي و كمونيسم، شكست شعارها و سياست هايش در اذهان نيمي از مردمي در جهان بود كه از كمونيسم و سوسياليسم (در شوروي و كشورهاي اقماري) حمايت مي كردند. شوروي ابتدا در ذهن حاميانش شكست خورد و سپس ديوار برلين فروريخت. گورباچف محصول خستگي روس ها و حاميان جهاني از كمونيسم شورايي بود. چين اين را فهميد و مسيرش را تغيير داد و زنده ماند.
حال اين مولفه در امريكا خود را نشان داده و مقدمه اي شده براي افول هژموني امريكا. بنابراين جهان بايد خود را براي تغيير ساختار نظام بين المللي آماده كند. در اين ميدان نوع بازي كشورها، آينده آنها را رقم خواهد زد. اين مسئله پراهميتي است كه همواره در چنين تغييرات كلاني خودنمايي مي كند و هر كشوري قويتر و عقلانيتر عمل كند در ساختار بعدي از جايگاه بالاتري برخوردار خواهد بود.
از زماني كه علم روابط بين الملل كم كم خودنمايي كرده، نظام بين الملل سه بار با تغيير ساختاري مواجه بوده كه يكي از آنها ايجابي و دو تغيير ديگر سلبي بوده است. خواست و اقدام آلمان (پروس) براي ورود به سطح تصميم گيران نظام بين الملل و مخالفت انگليس و ديگران در پايان قرن نوزدهم، دو جنگ جهاني را در قرن نوزدهم رقم زد كه به تغيير ايجابي ساختار «موازنه قوا» به نظام «دوقطبي» منجر شد. اما تغيير بعدي ساختاري كه دقيقا 45 سال بعد از آن شكل گرفت، محصول ورود هيچ قدرتي به عرصه بين المللي نبود، بلكه حاصل عقب نشيني (سلبي) يكي از قطب ها به نام شوروي كه ميدان را براي قطب ديگر (امريكا) خالي كرد تا بحث پايان تاريخ شكل بگيرد.
طي سال هاي اخير نيز شاهد تغيير سوم ساختاري هستيم. اين بار قطب دوم دوران ساختار دوقطبي يعني امريكا نفس هاي پاياني ماندن در راس قدرت بين المللي را در ساختار «يك – چندقطبي» تجربه مي كند. اگر چه قدرت هايي چون روسيه و چين و ... براي ورود به سطح تصميم گيري جهاني علاقه و عمل نشان داده اند اما اين بار نيز جهان شاهد تغيير سلبي (عقب نشيني امريكا) ساختار بين المللي است.
اولين بار است كه امريكا شاهد تظاهرات گسترده عليه يك كانديداي دوران مبارزات انتخاباتي است. اولين بار است كه جهان شاهد مخالفت و تظاهرات امريكايي ها، اروپايي ها و... عليه پيروز انتخابات امريكا است. اولين بار است كه مقامات امريكايي عليه فرمان رئيس جمهور موضع مي گيرند و آن را عمل نمي كنند. اولين بار است كه دولتمردان اروپايي و برخي از مقامات امريكايي، رئيس جمهور اين كشور را «دعوت به عقلانيت» مي كنند...
همه شواهد نشان مي دهند كه عقلانيت سياسي امريكايي از بين رفته و مهر فرمان به دست يك تاجر ناپخته در سياست افتاده است. با اين وجود نبايد به سادگي از مسئله گذشت. ترامپ به همان اندازه كه از عقلانيت سياسي به دور است، هنوز (بعد از گذشت 10 روز) از مشاوراني برخوردار است كه برخي از خطرها را به وي گوشزد مي كنند. ترامپ پس از اينكه سلی ییتز، دستوراتش را در خصوص منع ورود مهاجران و لغو ويزاي شهروندان هفت كشور مسلمان، ناديده گرفت، او را اخراج كرد و کرسی خالی دیوان عالی آمریکا را به نیل گورساچ، حقوقدان موافق خود سپرد.
ترامپ به خوبي مي داند كه در كنار گنگره، ديوان عالي كشور يكي از مسيرهاي استيضاح رئيس جمهور امريكا است كه مي تواند در سنا، راي به استيضاح رئيس جمهور بدهد. تا كنون روساي جمهور، دو بار در امريكا استيضاح شده اند كه هر دو دموكرات بودند. اندرو جانسون 1868 و بيل كلينتون 1999. طي اين دو استيضاح هر دو رئيس جمهور تنها با اختلاف يك راي توانستند در مقام خود ابقاء شوند.
اما اين بار به نظر مي آيد فرق دارد و ترامپ نيز از هم اكنون اين ترس را احساس كرده است كه در تركيب ديوان عالي امريكا دست مي برد. اگر چه حضور ترامپ در كاخ سفيد براي مخالفان قدرت امريكا بهتر است زيرا اين رئيس جمهور با سياست هاي نامتعادل، نامتعارف، ناپخته، افولساز و هژمونشكن به راحتي راه و زمينه فروپاشي قدرت امريكايي را بي هيچ دردسر و تلاشي براي مخالفان، فراهم مي كند.