نام اكبر، نام پدر علي، نام خانوادگي هاشمي بهرماني، شماره شناسنامه 308 صادره رفسنجان، تاريخ تولد 1313، محل تولد قريه بهرمان رفسنجان، مذهب اسلام (شيعه جعفري)، متأهل داراي يك پسر و دو دختر هستم، شغل محصل علوم ديني در قم، ميزان تحصيلات قريبالاجتهاد، محل سكونت قم، خيابان صفايي [: صفاييه]، كوچه پژويان، خانه آقاي دكتر مصفا.
آشنايي كامل به زبان عربي و خيلي مختصر به زبان انگليسي نيز آشنا هستم.
به عربي كتابي به سبك ادبيات قديم عرب آشنا هستم و به اين شكل ميتوانم صحبت كنم، ولي به زبان عربي روزمره آشنايي كمي دارم، ولي مسلط نيستم و [اگر] جرايد عربي را بخوانم بيشتر مطالب آن را ميفهمم.
از پنج سالگي به مكتب رفتم. تا حدود چهارده سالگي در همان مكتب كه در ده واقع بود و آقا سيد حبيب روضهخوان معلم ما بود درس خواندم. بعد به قم آمدم و از آن موقع تا به حال مشغول [تحصيل] علوم ديني هستم و دوره آكادميك [را] طي نكردهام. ضمناً در مورد دروس دبستاني رياضيات، تاريخ و جغرافيا بهطور متفرقه مطالعاتي داشتهام.
كتاب سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار را ترجمه كردهام. اين نامي است كه من روي آن گذاشتهام و اسم اصلي آن القضيه الفلسطينيه است و ديگر كتابي تأليف يا ترجمه نكرده و فقط چند مقاله در سالنامه مكتب تشيع نوشتهام.
كتاب عربي بود و نوشته آقاي اكرم زعيتر كه سفير اردن در ايران است و اين كتاب را از آقاي حاج ميرزا خليل كمرهاي به توسط آقاي صالحي كرماني گرفتم.
از دوستانم و پيشنماز مسجد سبحان در تهران است.
از آقاي ناصر پسر آقاي كمرهاي شنيدم كه پدر ايشان چنين كتابي دارند و جالب است براي تشريح قضيه فلسطين چاپ شده است و به آقاي صالحي پيغام دادم در تهران اين كتاب را تهيه كنند و بفرستند و ايشان هم فرستادند.
بعد از آنكه خواندم ديدم كتاب مفيدي است و نامهاي به آقاي زعيتر نوشتم و از ايشان اجازه گرفتم كه آن را به فارسي ترجمه كنم و ايشان طي نامهاي موافقت كردند و در آن نامه از آن استقبال كردند.
نخير. كمكي در كار نبود، خودم ترجمه كردم.
ترجمه كتاب در حدود چهار[ده] ماه طول كشيد و تقريباً در حدود چهارده ماه قبل اين كار جريان پيدا كرد. به اين معني [كه] بعد از تابستان سال گذشته به ايشان ـ منظور آقاي زعيتر ـ نامه نوشتم، ضمناً مشغول ترجمه هم بودم. جواب ايشان كه رسيد با جديت ادامه دادم و حدود چهار[ده] ماه طول كشيد.
چاپ كتاب دو ماه طول كشيد و در چاپخانه حكمت در قم انجام گرفت.
نخير. چنين كاري نكردم و علت آن اين است كه در شهرستان قم معمولاً تمام كتاب، چه ترجمه و چه تأليف بدون كسب اجازه از مقامات صلاحيتدار چاپ و منتشر ميشود. البته قبل از چاپ و انتشار كتاب قبض پيشفروش و اعلاميه معرفي كتاب در قم و ساير شهرستانها پخش شد.
اولاً كه منحصر به كتب مذهبي نيست در قم و ثانياً اين كتاب جنبه مذهبي دارد، زيرا متعلق به حادثهاي است كه در يكي از سرزمينهاي مقدسه اسلامي رخ داده و مربوط به سرنوشت چند ميليون برادران اسلامي ماست كه از نظر مذهبي لازم است مسلمانان ديگر از حالات آنها مطلع شوند.
بله، من نوشتهام.
من از خواندن كتاب احساس كردم حادثه فلسطين معلول استعمار است و بنابراين كاملاً اين مقدمه كه مربوط به استعمار است با مطالب كتاب مربوط ميشود و منظور من هم از نوشتن اين مقدمه اين بود كه روشن كنم علل اينگونه حوادث از كجا سرچشمه ميگيرد.
نخير. مقدمهاي كه باعث توضيح علل اساسي مطالب كتابي [ميشود] كه جنبه مذهبي دارد قهراً جنبه مذهبي پيدا ميكند.
نام مدير چاپخانه آقاي اخوان برقعي است.
نخير.
اين كتاب تا به حال سه بار به چاپ رسيده كه مجموعاً چهار هزار و پانصد نسخه شده است.
چاپ اول و دوم آن تقريباً به هم مرتبط بود، چون زمان چاپ احساس شد تقاضا زياد است و در آن موقع از نو مقدار ديگري چاپ شد و چاپ اول و دوم تقريباً در يك سال قبل انجام شد و به فروش رسيد و چاپ سوم هم در سال جاري در ماه مبارك رمضان در تهران به چاپ رسيد و دو هزار [و] پانصد عدد چاپ اول و دوم و دو هزار عدد چاپ سوم بود.
در تهران افست كرديم در چاپخانه رشديه و اين چاپخانه در بازار واقع است و مدير آن آقاي رشديه است.
تعدادي قبض پيشفروش كردم، از حاصل آن خرج اوليه تأمين شد و كسي كمك نكرد.
چاپ اول و دوم تا به حال به كلي تمام شده و چاپ سوم كتابها در شهرستانها منتشر شدهاند و اطلاعي ندارم چه تعداد به فروش رسيده است.
در مورد اجازه، وقتي قبضها و اعلام كتاب انتشار شد اداره سازمان امنيت قم يك نفر از نمايندگان قبوض پيشفروش را به نام عبدالحميد مولانا احضار كرد و پس از توضيحاتي كه درباره كتاب از ايشان خواست، از ايشان تعهد گرفت قبل از انتشار يك نسخه به آن اداره بدهد و ايشان هم طبق تعهد عمل كرد و در اين مدت با اينكه سازمان امنيت اطلاع داشت براي گرفتن جواز چاپ كتاب دستوري نداد.
درباره استعمار و خطراتي كه از ناحيه آن دامنگير جهان بشريت شده است، خيلي چيزها ميشود نوشت و جناياتي كه از اين رهگذر به جوامع بشري وارد آمده بهقدري زياد است كه انسان حيران ميماند از كجا شروع كند. كشورهاي اسير استعمار تا آنجا كه ما ميدانيم از بيشتر مواهب طبيعي و امتيازات بشري محرومند. فرهنگ، بهداشت، صنعت، بهرهبرداري از منابع طبيعي و خلاصه بهرهگيري از تمدن عيني [و] واقعي در ميان ملتهاي استعمارزده كمتر به چشم ميخورد يا اصلاً به چشم نميخورد. آنچه كه در مقدمه كتاب سرگذشت فلسطين در اين باره نوشتهام فقط ميتواند فهرستي از كارنامه سياه، ننگين و آلوده به خون و اشك ملتهاي استعمارزده استعمار باشد و بهطور خلاصه [ميشود گفت كه] در جهان بشريت يكي از ريشههاي اساسي فلاكتها و بدبختيها[ست].
بله. دو سفر به مكه و يك سفر هم به كربلا مشرف شدهام. ديگر به هيچ جا نرفتهام.
معدودي درخت پسته در بهرمان رفسنجان دارم و مقداري هم از راه منبر تأمين ميشود.
اولين مقاله در سال فوت مرحوم آيتالله بروجردي در سالنامه سوم مكتب تشيع تحت عنوان «شيعه و مرجعيت» نوشتم. مقاله ديگر در سالنامه چهارم مكتب تشيع تحت عنوان «معجزه» نوشتم و مقاله ديگر در سالنامه پنجم مكتب تشيع تحت عنوان «اسرائيل و فلسطين» نوشتم. ضمناً كتابي به نام خانوادههاي خوشبخت نوشتهام، بهمنظور شركت در مسابقهاي كه يكي از مؤسسات فرهنگي وابسته به وزارت فرهنگ ترتيب داده بود تأليف كردم و يك نسخه را به مؤسسه مزبور فرستادم و نسخه ديگري هم پهلوي خودم هست كه هنوز چاپ نشده است.
بله. اكبر هاشمي.