کد خبر: 806597
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
جاي خالي فرهنگ برنامه‌ريزي در زندگي ما
به نظر شما اگر در يك جمع 10نفره اين سؤال را مطرح كنيد كه «مهم‌ترين كار براي دستيابي به يك هدف مشخص يا يك موفقيت مطلوب چيست؟»، چند نفر از آنها در پاسخ به سؤال شما بر ضرورت و اهميت بي‌بديل «برنامه‌ريزي» تأكيد خواهند كرد؟...
مصطفي هاشمي‌نسب*
به نظر شما اگر در يك جمع 10نفره اين سؤال را مطرح كنيد كه «مهم‌ترين كار براي دستيابي به يك هدف مشخص يا يك موفقيت مطلوب چيست؟»، چند نفر از آنها در پاسخ به سؤال شما بر ضرورت و اهميت بي‌بديل «برنامه‌ريزي» تأكيد خواهند كرد؟


حتماً پاسخ خواهيد داد كه اصلاً مگر رسيدن به اهداف و موفقيت‌ها بدون برنامه‌ريزي صحيح و دقيق ممكن است؟ يا مگر آدم عاقلي پيدا مي‌شود كه منكر ضرورت و اهميت برنامه‌ريزي باشد؟ حالا به 10نفر از آدم‌هاي پيرامونتان كه به‌صورت مستمر با آنها سروكار داريد نگاه كنيد؛ چند نفر را پيدا مي‌كنيد كه به معناي واقعي كلمه برنامه‌ريزي صحيح را در عرصه‌هاي مختلف زندگي خود پياده كرده باشند؟ ‌اي كاش بيشتر پاسخ‌ها اينگونه بود: «بيشتر افراد پيرامون ما آدم‌هاي بابرنامه‌اي هستند و براساس برنامه‌ريزي خود گام برمي‌دارند». اما هم من و هم شما مي‌دانيم كه وضعيت جامعه امروز ما كاملاً خلاف اين را نشان مي‌دهد؛ كه اگر اينگونه نبود بسياري از مشكلات فردي و اجتماعي كه الان با آنها دست به گريبانيم در جامعه پديد نمي‌آمد.


ما اكنون با جامعه‌اي مواجهيم كه به‌رغم حدود 60سال سابقه رسمي و مدون برنامه‌ريزي، اما همچنان در پيچ و خم نهادينه كردن فرهنگ برنامه‌ريزي صحيح و دقيق‌ گير افتاده است. شايد بگوييد: خب، اين خلأ يا نامناسب بودن برنامه‌ريزي در سطح جامعه كه ربطي به افراد ندارد و مقصر اصلي نهادها و مسئولان مربوطه هستند. اين حرف تا حدودي مي‌تواند درست باشد، اما مگر بي‌برنامگي در سطح اجتماعي علتي غير از بي‌برنامگي‌هاي فردي دارد؟


وقتي تعدادي افراد بي‌برنامه در يك خانواده زندگي مي‌كنند، آيا مي‌توان انتظار داشت كه آنها خانواده‌اي اهل برنامه‌ريزي را تشكيل دهند؟ حتماً پاسخ شما هم منفي است.  به همين خاطر ما نه در اين بحث بلكه در همه بحث‌هايي كه تاكنون داشته و از اين پس نيز خواهيم داشت، به‌دنبال يك شخص يا نهاد خاص نيستيم كه همه تقصيرها را به گردنش بيندازيم؛ ما به‌دنبال اشكالات و نواقص حاكم بر «من»هايي هستيم كه در كنار هم جامعه ايراني را شكل داده است.


حتي آنجايي كه پاي دستگاه يا مسئولي به ميان مي‌آيد مقصود اصلي فرهنگي است كه بر همه اجزاي جامعه اعم از مسئولان، نهادها و... حاكم است.  حتماً تا اينجاي كار چندين‌بار مفهوم «برنامه‌ريزي صحيح و دقيق» به چشمتان خورده است. صفات به‌كار گرفته شده براي واژه «برنامه‌ريزي» به اين معناست كه اگر آنها را از موصوف جدا كنيم مفهوم آن نيز تغيير مي‌كند. اين را به‌خاطر آن گفتم كه بدانيد ما در جامعه امروزمان تنها با مشكل «بي‌برنامگي» روبه‌رو نيستيم، بلكه در برخي موارد اين «برنامه‌زدگي» است كه مانع رسيدن به اهدافمان شده است؛ برنامه‌هايي كه به‌خاطر نداشتن «صحت» و «دقت» لازم نه تنها گرهي از مشكلاتمان باز نمي‌كنند بلكه گره بر گره هم مي‌افزايند؛ پس لطفاً با اين نگاه ادامه بحث را دنبال كنيد.  يكي از مهم‌ترين اشكالاتي كه مدت‌هاست امر برنامه‌ريزي را در كشور ما دچار اختلال كرده، عدم توجه به واقعيت‌ها و شرايط موجود جامعه است. كاملاً واضح است وقتي كه برنامه‌اي بدون نگاه دقيق به واقعيت‌ها، شرايط و اقتضائات يك جامعه انجام شود، پيش از اجرا محكوم به شكست است.


به‌ نظر مي‌رسد اين عدم توجه حداقل به دو علت اتفاق مي‌افتد؛ اول اينكه ما براي برنامه‌ريزي صحيح نيازمند اطلاعات و داده‌هاي پايه‌اي دقيق از واقعيات جامعه هستيم و در اين زمينه با ضعف‌ها و فقدان‌هاي جدي مواجهيم. علت دوم هم نگاه‌هاي به‌شدت آرماني در امر برنامه‌ريزي است. كسي منكر اين نيست كه هر برنامه‌اي بايد واجد ويژگي آرماني بودن باشد تا اجراكنندگان را براي تحقق آن تهييج و تحريك نمايد، اما مشكل اين است كه ما در برنامه‌ريزي دچار «آرمان‌زدگي» شده‌ايم. معمولاً اهداف را آنچنان دور از دسترس تعريف مي‌كنيم كه نه فقط با امكانات و توانايي‌هاي حال جامعه قابل تحقق نيستند، بلكه گاهي تا سال‌ها بعد هم امكان دستيابي به آنها وجود ندارد.  مشكل بعدي ما در برنامه‌ريزي، «سياست‌زدگي» است؛ معضلي كه علاوه بر برنامه‌ريزي در بسياري ديگر از عرصه‌هاي جامعه نيز مشكلات فراواني را ايجاد كرده است.


وقتي روح «قشري‌گري» و «حزب‌سالاري» بر برنامه‌ريزي حاكم شد نمي‌توان انتظار داشت كه برنامه‌ها، اهداف و منافع ملي و عمومي كشور را دنبال كنند. در جامعه ما معمولاً اينگونه است كه هر تفكر و جرياني كه در عرصه سياسي پيروز مي‌شود، اولويت اصلي و اوليه‌اش تثبيت حزب و تفكرات خود و بيرون راندن رقيب از ميدان به هر نحو ممكن است.  در بيشتر مواقع شاهديم مسئولي كه تازه بر صندلي قدرت تكيه زده در اولين موضع‌گيري‌هايش بدون توجه به محاسن و نقاط قوت، به تخطئه و تخريب برنامه‌ها و عملكرد مسئول سابق مي‌پردازد، تا هم از ابتداي كار مسئوليت پاسخگويي را از دوش خود بردارد و هم هرجا كه كم آورد توپ را به زمين گذشتگان بيندازد!  اگر به ادبيات بسياري از مقامات ارشد سياسي كشور در آغاز مسئوليتشان مراجعه كنيد، بيشتر متوجه اين واقعيت تلخ مي‌شويد. يكي اعلام مي‌كند كه ويرانه‌اي را تحويل گرفته و ديگري مي‌گويد خزانه خالي به او رسيده است.


مصداق ديگر سياست‌زدگي در برنامه‌ريزي، فشارهاي سياسي براي اجراي برنامه‌ها و طرح‌هاي فاقد توجيه است. فلان نماينده به‌خاطر تأمين منافع شخصي و آينده سياسي‌اش تا طرحي ولو غيركارشناسي و ازپيش شكست‌خورده را اجرايي نكند دست‌بردار نيست. بديهي است وقتي اوضاع اينگونه شد، انتظار برنامه‌ريزي صحيح و اجراي درست آن انتظاري بسيار نابجاست.


گرفتاري ديگري كه مي‌توان به آن اشاره كرد، «برنامه‌محور» نبودن ماست. همه ما بسته به عرصه فعاليتمان ديده‌ايم كه يك شبه براي يك شخص سازماني درست شده يا به‌خاطر او سازماني منحل شده است؛ در حالي كه اگر همان شخص در راستاي برنامه‌هاي بلند مدت و از پيش تعيين شده به كار گرفته مي‌شد، هم بازدهي فرد بالاتر مي‌رفت و هم سازمان مي‌توانست به اهداف خود نزديك‌تر شود.


طبعاً وقتي برنامه، محور و معيار عملكرد نباشد، پاسخگويي و پاسخ‌خواهي لازم هم انجام نمي‌شود، گزارش عملكردها به قول معروف سرهم‌بندي مي‌شوند و در نتيجه هيچ‌گاه ميزان تحقق و موفقيت طرح‌ها و برنامه‌ها نيز مشخص نخواهد شد. در چنين حالتي با ابلاغ برنامه جديد كه معمولاً بدون توجه به برنامه قبلي، راهي جديد را در پيش خواهد گرفت، آخرين ميخ هم بر تابوت برنامه‌هاي گذشته كوبيده مي‌شود.


اوضاع به‌گونه‌اي است كه حتي اگر از برنامه‌هاي راهبردي و بلندمدت هم چشمپوشي كنيم، باز مي‌بينيم كه در اجراي برنامه‌هاي ميان‌مدت نيز آنچنان كه بايد براساس طرح‌ها و برنامه‌ها پيش نمي‌رويم؛ برنامه‌هاي پنج ساله توسعه كه تقريباً هيچ‌گاه گزارش روشن و درستي از ميزان اجرا و دستيابي به اهداف تعيين شده آنها ارائه نشده است شاهد اين مدعاست.  در مجموع مواردي كه در اين فرصت طرح شد در كنار بسياري از مشكلات ديگر كه همه شما با اندكي دقت، كم و بيش متوجه آنها خواهيد شد، موجب شده است تا جامعه كنوني ايران جامعه‌اي سرگردان بين «بي‌برنامگي» و «برنامه‌زدگي» باشد؛ سرگرداني كه در صورت تداوم و استمرار روز به‌ روز ما را از رسيدن به اهداف مدنظرمان دورتر خواهدكرد.  امروزه يكي از شاخصه‌هاي رشد اجتماعي ميزان توجه و عمل به برنامه‌ريزي است.


حالا اگر بنا باشد كلاه خود را قاضي كنيم، واقعاً ما (فردي و اجتماعي) چقدر به اين امر لازم و ضروري اهتمام داريم؟  يكي از دلايل اصلي كه همه ما احساس مي‌كنيم جامعه‌مان آنچنان كه بايد شاد و سرحال نيست، همين عدم توجه جدي به مقوله برنامه‌ريزي است. به‌خاطر همين بي‌توجهي اولويت‌هايمان به‌هم مي‌ريزد، هميشه وقت كم مي‌آوريم، در بيشتر اوقات ديرتر و گاهي اصلاً به اهدافمان نمي‌رسيم و در نتيجه روز به ‌روز بر استرس‌ها و فشارهاي روانيمان افزوده مي‌شود و به همان تناسب از كيفيت زندگي فردي و اجتماعي‌مان كاسته خواهد شد.


* كارشناس ارشد جامعه‌شناسي
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر