كودتاي سياه 28 مرداد يكي از نقاط عطف تاريخ ايران معاصر بوده كه تاكنون بزرگان و صاحبنظران در خصوص اين رخداد سياسي مطالب ارزشمند فراواني بيان نمودهاند و پيامدهاي آن را در حوزههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... مورد كاوش و كنكاش قرار دادهاند اما در مورد علتكاوي اين پديده مهم نياز است تا بيشتر و دقيقتر به موضوع بنگريم و آن را مورد مداقه قرار دهيم به ويژه از جهات جامعهشناسي، مردم شناسي، روان شناختي و ساختارسازيهاي سياسي و حقوقي در سطوح ملي و فرا ملي. لذا در اين يادداشت سعي مينماييم ناظر به اين موارد از منظري بديع به اين كودتا توجه داشته باشيم.
سود كوتاهمدت و ضرر بلندمدت
در گام اول بايد به اين سؤال پاسخ داد كه چرا سرمداران، تصميمسازان و تصميمگيران انگليس و امريكا به اين نتيجه رسيدند كه يك دولت ملي و پر طرفدار در بين آحاد مردم را در غرب آسيا سرنگون كنند. ابتدا به ساكن بايد به اين مسئله توجه كرد كه كودتا در ايران گرچه در كوتاه و ميان مدت براي كشورهاي كودتاچي(انگليس و امريكا) سودبخش و كارآمد بود وليكن در بلندمدت هزينههاي سنگين و ضررهاي زيادي داشت از جمله مهمترينها؛ تصور و ديدگاه هميشه منفي ايرانيان، مسلمانان و كشورهاي ستمديده نسبت به آنان بود. فارغ از خوي استكباري غربيها و كودتاهاي فراواني كه در كشورهاي ديگر پيش يا پس از كودتاي سال 32 ايران انجام دادند، بيشك رهبران كودتا كه در آن سوي مرزها بودند از اين بهاي پرگزاف خويش پس از كودتا مطلع بودند اما چرا آن را پذيرفتند؟ زيرا منفعت زيادي از آن داشتند و آن چيزي نبود جز نجات استعمارگر و روباه پير انگليس. كشور انگليس به دلايل مختلفي بعد از جنگ جهاني دوم - با تمام خسارتهايي كه متحمل شد- توانست خود را احيا كند كه بيان آنها مجالي ديگر ميطلبد اما مسلماً نفت ارزان(بخوانيد مفت) ايران در اين روند نقش مهمي داشت. انگليس در يك سيستم هزينه فايده، فايده كودتا را براي خود كم نديد مخصوصاً كه اميدوار بود با دستگاه رسانهاي و همچنين نيروهاي نفوذي كه در بين ايرانيان و مسلمانان داشت بتواند چهره سياه و خبيث خود را پس از كودتا ترميم نمايد. انگليس يا همان بريتانياي سابق با اين كودتا و دسترسي به نفت مفت توانست مرگ خود را چند دهه به تأخير بيندازد، البته در اين بين اروپا و امريكا نيز سود بردند اما نه به اندازه روباه پير مخصوصاً كه ايالات متحده امريكا بعد از كودتا چهره منفي و كريه المنظرتري شد اما سود كمتري نسبت به انگليس برد و به نوعي بازنده اصلي اين جريان همو بود. گرچه بعدها از نفوذ خود در دربار استفاده(سوء استفاده) خويش را نمود ولي نقاب تزوير و بيطرفي خويش را براي هميشه تاريخ در بين نسلهاي آتي از دست داد و اين شايد بزرگترين خير و بركت كودتا براي ايرانيان بود كه بتوانند بهتر ذات و نيات دروني مستكبرين و جهانخواران را بشناسند هرچند اين شناخت و دانش به بهاي كمي به دست نيامد.
فقدان عقلانيت ژئوپلتيكي مصدق
يكي از دلايل ديگر و ريشههاي اصلي كودتاي مرداد 32 را بايد در داخل و در عدم وجود نگاه «ژئوكالچر» و «ژئوپلتيك» ديد. از قوانين و قواعد كودتاها جهت موفقيت، سرعت عمل بالا، داشتن برنامه براي بعد از كودتا و خنثيسازي نقشههاي جريانات رقيب است. در اين مسير شوك آفريني نقش مهمي دارد. معمولاً كشورها و حكومتهاي مختلف با ساختارها و سازمنديهاي متفاوت قدرت در حاكميت سعي مينمايند قدرتهاي نظامي، اطلاعاتي و امنيتي را پخش و پراكنده نمايند به صورتي كه مانع تجميع و تجمع ظرفيتهاي دفاعي و نظامي در يك محدوده خاص شوند. شواهد نشان ميدهد آنچه اغلب در كودتاها صورت گرفته، مركزيت كودتاها در پايتختها بوده يا در شهرهاي بزرگ لذا انتظاري نيست كه مانند انقلاب، شورش، قيام، جنگ داخلي و. . . كودتا در تمامي كشور تسري يابد اما آنچه در مرداد سال 32 هجري شمسي رخ نشان داد حاكي از اين بود كه اولاً قدرت نظامي و امنيتي در يك سازمان جمع است و دوماً محوريت تحولات و رخدادها در تهران قرار دارد يعني تهران لولا و مفصل حركت آينده كشور است.
چنانچه دكتر مصدق و يارانش داراي تفكر راهبردي و عقلانيت استراتژيك بودند در برههاي كه قدرت را در اختيار داشتند ميتوانستند با ديدگاه ژئوكالچر، بافت فرهنگي – اجتماعي كشور را تغيير دهند يا حداقل براي خود در يك منطقه، خطه، قشر، صنف و... خاص طرفداران وفادار و صاحب توان (مالي- نظامي) ايجاد نمايند. يا اينكه جغرافيايي سياسي يا ژئواستراتژيك كشور را در حوزه ساختارها دستخوش تغييرات جدي نمايند. دكتر مصدق و يارانش نتوانستند يا نخواستند بدانند كه ايران تنها تهران نيست و مردم فقط جامعه نخبگاني و اليت اطرافشان نيستند و چنانچه بخواهند فقط در پازل تهران و جمع خاصي بازي كنند عملاً كنش و عملي را انجام ميدهند كه دشمن مايل به آن است. اين نكته از قضا عبرت بزرگ تاريخ براي روزگار ما نيز است؛ اينكه راضي نگه داشتن طبقه روشنفكر و توجه ويژه به قشر يا طبقه يا ناحيه جغرافيايي خاص؛ لاجرم در ميان مدت به دلسردي و عدم حمايت تودهها ميانجامد.
اما آنچه زمينه كودتا را مهيا كرد نبود دكترين بلندمدت و ژرف نگر در جريان حاكم بر جبهه ملي بود كه خود مطلق انگاري و خود برتربيني نيز مكمل آن شد. محمد مصدق در چنان توهمي به سر ميبرد كه حتي پس از شنيدن خبر كودتا از آيتالله كاشاني آن را جدي نگرفت و در تصورات رؤيايي به سر برد تا اينكه حباب اين توهمات با اخبار كودتا شكسته شد، در صورتي كه هر عقل سليمي با شنيدن چنين خبري حتي از منابع غير موثق در پي صحت و سقم و برطرف كردن خطر احتمالي آن ميرود.
مصدق و تيم آن تصور درستي از استراتژيها و تئوريهاي سياست نداشتند چه در حوزه بينالملل و منطقه و چه در حوزه داخلي. ضمن اينكه توجه خاص به بيگانهها داشتند و كسب موفقيت خويش را در گرو كمك اين و آن ميديدند حتي نتوانستند سياست موازنه مثبت (يا حتي منفي) را به درستي اجرا نمايند. آنها با درخواست بيگانگان در يك حركت اشتباه، حزب توده و جريان چپ را از بازي خارج كردند و با خود دشمن نمودند و عرصه را براي رقيب اصلي خالي نمودند و پيشتر نيز با حركتهاي غلط و بيبنيان جريان مذهبي را پس زده بودند و با آنها به مخاصمه برخاسته بودند و در يك بيانصافي سياسي نقش آنان را در مديريت و خواستههايشان را در جامعه كمرنگ يا بيرنگ نمودند و باز عرصه خاليتر شد و اين آوردگاه زماني خالي و خاليتر شد كه مصدق مجلس شوراي ملي را كه مانعي(هرچند حداقلي) در برابر شاه بود را نيز از ميدان بيرون انداخت. مردم نيز كه از ابتدا چندان نقشي نداشتند، در اين بين تنها دو بازيگر اصلي در صحنه حضور داشتند در يك سو شاه با پشتيباني دربار، بخش عظيم ارتش و ساختار ديوانسالاري كشور و همچنين دولتهاي غربي با شبكههاي جاسوسي قدرتمند و به ويژه پول كه ميتوانست مزدوران زيادي را با خود همراه و اجير كند و در سوي ديگر مصدق و دولت نيم بند و ضعيف خويش با افرادي اندك و نسبتاً وفادار در ارتش، لذا چندان كار سختي نيست كه فرجام اين نبرد را پيشبيني كرد. در صورتي كه اگر دكترمصدق و گروه همفكرش ديدگاهي كلان به اتفاقات و پيامدهاي كشور داشتند و با عقل استراتژيك كنش و واكنشها را تجزيه و تحليل ميكردند (نه عقلي مؤلفه محور و پارامتريك) ميتوانستند از هر كدام از اين مهرهها در جاي خود و به نفع كشور استفاده نمايند. مصدق زماني اين مطلب را متوجه شد كه دانست ياران بينالمللي او شريك دزدند و رفيق قافله و مردم هم از خودمختاريها و تصميمات فرد محور او ناراضي و سرخوردهاند. دكتر مصدق بايد خطمشي و روش خود را براي مردم و به خصوص خودش مشخص و مبرهن ميكرد. مردم از ديكتاتوري و سلطنت خسته شده بودند و به دنبال يك روزنه ميگشتند و با تصور اينكه نهضت ملي شدن نفت همان دريچه است از مصدق حمايت كردند؛ حمايتي كه باعث توهم مصدق شد. ملت ايران حمايت كردند تا به سلطنت يك فرد نه بگويند ولي مصدق آن نه را آري به خويش خواند. چنانچه رفتار شخصي دكتر مصدق را مورد كاوش و بررسي قرار دهيم در روح آن كاملاً خود رأيي هويداست، مؤلفهاي كه مردم از آن گريزان بودند. مصدق گرچه ذاتاً فردي بود كه نقش اپوزيسيون را خوب بلد بود اما روح نا آرام و هميشه مخالف وي توان اپوزيسيون بودن را نداشت و لذا نقش آن را خوب بازي نكرد. مردم و نخبگان از نخستوزير فعاليت نخستوزيري را انتظار داشتند اما مرد هميشه مخالف جبهه ملي از پس اين مسئوليت برنيامد.
گسل ميان مليون و مذهبيون
يكي ديگر از ريشههاي اصلي كودتا، جدايي جبهه ملي از جبهه مذهبي است. اين جدايي عامل بيروني داشته باشد يا نداشته باشد (يعني طراحي شده باشد يا نه) فرقي نميكند مهم اين است كه دود آن به چشم مردم و كشور رفت. تصوري كه از روز اول نهضت ملي شدن نفت بين همگان شكل گرفت (با كم و زياد آن) اين بود كه جبهه ملي درد كشور را دارد و دين ندارد و جريان مذهبي دغدغه دين و اسلام دارد و كاري به سرنوشت كشور و ايران ندارد، معادلهاي غلط كه هر دو سوي آن باطل است، نه جبهه ملي ملحد و ضد دين بودند نه مذهبيون بيتفاوت به كشور و مملكت، گرچه اين دو گفتمان و جريان از دو آموزه و آبشخور مجزا از هم بودند و دو روش و مسير منفك را ميپيمودند وليكن ميتوانستند بردارهاي خويش را در يك راستا قرار دهند، در اين جدايي و انفكاك دكتر مصدق نقش اصلي را داشت زيرا كسي كه در قدرت قرار ميگيرد بايد الفباي مديريت آن را بداند. در مجموع جدايي اين دو جريان به سود دشمنان بود و به ضرر هر دو گروه و دلسوزان نظام. انقلاب اسلامي به راهبري و رهبري خميني بزرگ(ره) به شدت از اين جدايي جلوگيري و سعي كرد مليگرايي را با مذهبگرايي ممزوج نمايد و تشت رسوايي مليگرايان پوشالي را به زمين بيندازد.
عمليات آژاكس دستپخت مشترك آژانس اطلاعات مركزي امريكا(سيا) و سازمان اطلاعات مخفي انگليس(اماي 6) بود؛ عملياتي كه فراز و فرودهايي داشت حتي در مرحلهاي شكست خورد اما سرانجام منجر به كودتايي شد كه سبب سقوط حكومت ملي ايران و استمرار رژيم استبداد سلطنتي شد. در اين بين نبايد از شبكه گسترده و مخوف انگليس در عمق و بدنه كشور غافل شد. شبكهاي پر نفوذ، پر مهره، با شناخت كافي و با سرمايه زياد و تجربه فراوان از جاي جاي جهان. شايان ذكر است گرچه اين شبكه بعد از انقلاب اسلامي ايران بسيار ضعيف شده اما همچنان تجربيات خود را دارد و چه بسا بيشتر نيز شده و همچنين نيروهايي كه در زمان نياز بتوانند از آنها بهره ببرد.
بخش عظيم مردم و نخبگان بعد از پيروزي نهضت ملي شدن نفت انتظار اصلاح فرآيندها و تشكيل دولتي مدرن و مشروع با دولتمرداني دلسوز و با دانش را داشتند كه متولي نوسازي اقتصادي و سياسي، اصلاح ساختارهاي اداري، ارتقاي نظام آموزشي و سامان يابي امور جامعه باشند و همچنين باعث توسعه، پيشرفت و بهبود امور شوند و از همه مهمتر خواستار برچيده شدن مصاديق و عناصر مقابل و متضاد با دين مبين اسلام بودند كه شوربختانه كارنامه دولت جناب دكتر محمدمصدق در اين خصوص نمره قبولي نداشت.
مملكت بيقانون؛ مملكت كودتاپذير
از علل ديگر كودتاي 28 مرداد كه بعد از انقلاب محل بحثهاي فراواني بين قانونگذاران جمهوري اسلامي ايران بود و از آن درسهاي زيادي گرفتند، ضعف قانون بود، قانوني كه به مجريان آن اختيارات بيدليل و فراواني ميداد مانند انحلال مجلس و قوه مقننه توسط قوه مجريه يا تجميع قواي نظامي در يك ارگان و نهاد يا عدم نظارت بر ارتش و همچنين ساختار دوگانه در قدرت بين دربار و نخست وزيري. البته بايد پذيرفت قانون در كشورهاي سلطنتي مؤلفهاي نه چندان پايدار است و با نظر و ميل شاهنشاه يا ملكه قوانين متغير و متحول ميگردند.
وجود شبكه رسانهاي بين مردم براي اطلاعرساني ميتوانست مانع وقوع كودتا گردد اما دولت مصدق نه اين رسانهها را در اختيار داشت و نه علم مديريت آن را. گرچه كودتا يك امر سخت، قهري و فيزيكي است اما همزاد و همگام خود پيش، حين و پس از كودتا، جنگ نرم را نيز به همراه دارد و كسي كه بتواند در اين عرصه فرماندهي خوب داشته باشد ميتواند افكار عمومي، افكارمسئولان و حتي رقيب را مهندسي و هدايت نمايد. اگرچه در دهه 30 رسانهها و شبكههاي فراگير اطلاع رساني وجود نداشت اما رسانههاي نسل اول(جلسات و سخنرانيهاي حضوري- شفاهي) و نسل دوم(مكتوب) موجود بوده به ويژه اينكه جمعيت مردم كم و شهرها كوچك بودند و شبكه اطلاع رساني حضوري- شفاهي در اقشار و اصناف مختلفي وجود داشته و دولت ميتوانست با بسيج مردمي ضمن شفافسازي و اطلاعرساني از نيروي انساني آنها نيز جهت مقابله با اراذل و اوباش و نيروهاي مسلح استفاده نمايد. مردمي كه در زمان عزل مصدق و با هدايت رهبري ديني وفاداري و آمادگي همه جانبه خود را براي بذل مال، جان و خون خويش به رخ همگان كشانده بودند.
فرجام سخن آنكه گرچه كودتاي مرداد ماه سال 32 براي كشور يك فاجعه و ضايعه بزرگ بود و انقلاب ايران را چندين سال به تأخير انداخت و خسارات فراواني دربر داشت اما بركات و فوايدي هم داشت، بركاتي كه باعث بلوغ انقلاب گرديد، شايد اگر اين كودتا با اين مختصات رخ نميداد بودند كساني كه خوش باورانه به گرگهايي در لباس ميش، اطمينان و اعتماد كنند و آنچه خود دارند را از بيگانه تمنا نمايند.