کد خبر: 800273
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۳
«جلوه‌هايي از منش اجتماعي و سياسي آيت‌الله علي مشكيني» در گفت‌وشنود با آيت‌الله محمد ‌محمدي‌ري‌شهري
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر سالروز ارتحال عالم رباني حضرت ‌آيت‌الله مشكيني (قده) و يادآور نقش فعال وي در عرصه فرهنگ و سياست است...
علی احمدی‌فراهانی

روزهايي كه بر ما ميگذرد، تداعيگر سالروز ارتحال عالم رباني و معلم اخلاق، حضرت آيتالله حاج ميرزا علي مشكيني (قده) و يادآور نقش فعال وي در عرصه فرهنگ و سياست است. در گفتوشنودي كه پيشروي داريد، آيتالله محمد محمدي ري شهري شمهاي از خاطرات خويش از پدر همسر ارجمندش را بازگفته است. اميد آنكه مقبول افتد.

حضرتعالي داماد مرحوم آيتالله مشكيني هستيد و لذا بيش از هر كس ديگري به ويژگيهاي اخلاقي و مراتب علمي ايشان واقفيد. چه ويژگيهايي در ايشان وجود داشت كه بسياري را مجذوب شخصيت ايشان ميكرد؟

بسماللهالرحمنالرحيم. مهمترين ويژگي ايشان اين بود كه گفتار و كردارشان با يكديگر تطابق داشت و به هر چه توصيه ميكردند، ابتدا خود عامل به آن بودند. به قول مقام معظم رهبري «بيش از بيان رسا و شيرين، رفتار و عمل ايشان دعوتكننده به ايمان، پارسايي، حقطلبي و حقگويي بود.» واقعاً هم همينطور بود و ما از نزديك مشاهده ميكرديم ايشان به آنچه ميگفتند، عمل ميكردند.

ايشان فوقالعاده متواضع بودند، بهقدري كه آن اوايل كه با ايشان آشنا شده بودم، واقعاً حيرت ميكردم! حقيقتاً هيچوقت خودشان را نميديدند. تواضع در اين حد را در كمتر كسي ديدهام. ويژگي ديگر ايشان، بيعلاقگي محض به زخارف دنيا بود. ابداً علاقهاي به مسائل مادي نداشتند و سراسر زندگي ايشان آميخته به معنويت بود. در صرف بيتالمال فوقالعاده احتياط ميكردند و اگر هم دچار اضطرار و ناچار به مصرف ميشدند، به حداقل اكتفا ميكردند.

به ويژگي تواضع كمنظير در ايشان اشاره كرديد. مقام معظم رهبري نيز در پيام تسليت خود به اين نكته اشاره داشتند. اين ويژگي در ايجاد جذابيت براي ايشان تا چه ميزان تأثير داشت؟

بله، عرض كردم تواضع ايشان بهگونهاي بود كه انسان حيرت ميكرد! مقام معظم رهبري فرمودهاند:«جايگاه رفيع او در نظام جمهوري اسلامي و رياست مجلس خبرگان رهبري از آغاز تشكيل اين مجلس كه نشانه حرمت و مكانت او در چشم نخبگان و علماي بزرگ و اساتيد مبرز روحاني كشور است، هرگز نتوانست در تواضع و فروتني او يا در زندگي زاهدانه و دامن پاك او خدشهاي وارد آورد. او جامع علم و عمل، جهاد، زهد، تشخيص و سلوك صائب و مستقيم و بدون انحراف بود.» به نظر من اين توصيف، آئينهاي تمام نما از شخصيت ايشان است.

به ويژگيهاي اخلاقي ايشان اشاره ميفرموديد.

بله، ايشان بهشدت مقيد بودند كار بيهودهاي انجام ندهند و سخن لغوي نگويند. ممكن بود ساعتها در محضرشان باشيد و كلامي سخن نگويند! فقط در صورت ضرورت سخن ميگفتند، وگرنه سكوت ميكردند.

بياعتنايي ايشان به دنيا و مقامات دنيوي بهحدي بود كه با وجود سابقه طولاني تدريس كه از همه مراجع فعلي بيشتر بود، پس از آيتالله اراكي و آيتالله گلپايگاني بسياري از بزرگان حوزه انتظار داشتند ايشان رساله منتشر كنند و مرجع شوند، اما ايشان پرهيز ميكردند. حتي يك بار هم كه پس از مشورت با دو تن از بزرگان حوزه كه هر دو تأكيد داشتند ايشان حتماً رساله خود را منتشر كنند، بالاخره ايشان را راضي كردم و رساله را به چاپخانه سپردم، يك مرتبه ديدم ايشان رساله خود را پس گرفتند. علت را كه پرسيدم، ايشان فرمودند:«مرجعيت انسان راكب ميخواهد و من راحل هستم!»

علت را به شما نگفتند؟

خير، ولي اين را ميدانم تا ضرورت ايجاب نميكرد، ايشان هيچ علاقهاي به مقامات دنيوي نشان نميدادند، حتي اگر آن مقام، ديني و معنوي بود. شايد حس ميكردند ديگران مرجع هستند و رساله هم دادهاند و ضرورتي به مرجع جديد نيست. ايشان حتي فرزندان خودشان را هم به آيتالله فاضل لنكراني ارجاع داده بودند.

مسلماً شكلگيري چنين شخصيت برجستهاي منوط است به فضاي خانوادگي و سپس اساتيد و فضاي تحصيلي و علمي. اشارهاي هم به خانواده، مسير تحصيلي و اساتيد ايشان كنيد؟

ايشان در سال 1300ه. ش در روستاي آلني از روستاهاي مشكينشهر در خانوادهاي اصيل و مذهبي متولد شدند. طبق آنچه خودشان در كتاب «كشكول حكمت» آوردهاند، ملا محمدتقي، جد هفتم آيتالله علي مشكيني در اين روستا از محبوبيت، قدرت و اعتبار زيادي برخوردار بودند. ظاهراً ايشان در دوره نادرشاه زندگي ميكردند و نادرشاه يك بار كه با سپاهش از تركيه ميآمد، به اين روستا ميرسد و سر چشمه دختربچهاي را ميبيند كه داشت كوزهاي را از آب پر ميكرد و آن کوزه را به شاه داد كه آب بخورد. نادرشاه از دختر خوشش ميآيد و به او دستور ميدهد كه نزدش برود، ولي دختر ميترسد و فرار ميكند و به خانه ملا محمدتقي پناه ميبرد و در آنجا بست مينشيند. نادرشاه دستور ميدهد آخوند ده را كه همين ملا محمدتقي است، نزد او ببرند و به او فرمان ميدهد كه دختر را به عقد او در آورد. ملا محمدتقي ميگويد: اذن پدر لازم است، اما پدر و مادر دختر ميگويند حاضر نيستند دخترشان را به شاه بدهند. ملا محمدتقي هم اعلام ميكند: نميتوانم صيغه عقد را جاري كنم، چون پدر و مادر دختر راضي نيستند! نادرشاه خشمگين ميشود و حكم ميكند كه صيغه عقد را بخوان و چون ملا محمدتقي امتناع ميكند، دستور ميدهد روي سر او به جاي عمامه، خمير بگذارند و در وسط آن روغن داغ بريزند و به اين ترتيب به طرز فجيعي ملا محمدتقي را به شهادت ميرساند! در هر حال مرحوم آيتالله مشكيني از چنين نياكان متدين و شجاعي برخوردار بودند و در چنين خانداني به دنيا آمدند و تربيت شدند.

اما از نظر آشنايي با دروس حوزوي، آيتالله مشكيني در همان اوايل كودكي همراه پدر و مادر براي تحصيل به نجف اشرف ميروند و در نجف حدود چهار سال در مكتبخانه قرآن ميآموزند. ايشان ميفرمودند: پدرشان سواد طلبگي داشت، اما مثل اغلب طلاب آن موقع، نوشتن نميدانست! به همين دليل از كودكي ايشان را نزد خطاط گذاشت تا خطشان خوب شود، به همين دليل خط حضرتشان فوقالعاده زيبا بود.

از چه زماني تحصيلات حوزوي را آغاز كردند؟چه عاملي موجب اين امر شده بود؟

بعد از اينكه همراه پدر از نجف برميگردند، در همان كودكي و پس از دروس مكتبخانه، مشغول درس طلبگي ميشوند و مقداري از مقدمات را نزد پدر ميخوانند. پس از فوت پدر، بنا به وصيت ايشان، به اردبيل ميروند و مقداري از صرف و نحو را در آنجا ميخوانند. سپس همراه يكي از دوستان يا استادشان به قم ميروند.

چه سالي؟

در اواخر حكومت رضاخان. در قم تا درس سطح پيش ميروند. استاد ايشان در سطح حضرت آيتالله بهاءالديني بودند كه ظاهراً قوانين را نزد ايشان ميخوانند. سپس در درس خارج حضرت آيتالله حجت حضور مييابند و پس از اينكه آيتالله بروجردي به قم تشريف ميآورند، در زمره شاگردان و اصحاب ايشان در ميآيند. آيتالله مشكيني ميفرمودند:«آيتالله بروجردي كه به قم تشريف آوردند، ابتدا در خانه خودشان تدريس ميكردند و 17، 18 نفر از فضلا در آن جلسات شركت داشتند، از جمله خود ايشان. بعد حوزه درس آيتالله بروجردي بهتدريج گستردهتر شد و ايشان مرجع اعلاي تشيع شدند.»

خود آيتالله مشكيني هم تدريس ميكردند. به اين جنبه از فعاليتهاي حوزوي ايشان هم اشارهاي داشته باشيد.

بله، خود هم حوزه درسي بسيار پررونقي داشتند و شايد بتوان گفت درسهاي سطح ايشان، از پرجمعيتترين درسها بود و فوقالعاده مورد استقبال طلاب قرار ميگرفت. ايشان سطوح مختلف تا درس خارج را تدريس ميكردند. خود بنده مكاسب و بخشي از كفايه را در درس ايشان خواندم. بعد از انقلاب هم تا سال 1366، پنجشنبه جمعهها كه به قم ميرفتم، بهطور خصوصي از محضر ايشان استفاده ميكردم.

شيوه تدريس آيتالله مشكيني چگونه بود؟

آيتالله مشكيني هميشه قبل از شروع درس، يكي دو روايت را بيان ميفرمودند كه اعتقاد و علاقه راسخ ايشان به نورانيت روايات و اهلبيت(ع) و تأثير آنها را نشان ميداد. به نظر من اين شيوه، بسيار مؤثر و جالب است و خوب است همه اساتيد به اين شكل عمل كنند. ايشان بيان بسيار جذاب و شيريني هم داشتند.

آيتالله مشكيني به وقت طلبهها اهميت زيادي ميدادند، لذا از طرح مطالب زايد يا كم فايده پرهيز ميكردند. به همين دليل هم در تدريس مكاسب، رسائل و معالم بخشهايي را كه زايد ميدانستند تدريس نميكردند. ايشان بهشدت قائل به ايجاد تحول در كتب درسي حوزه بودند و ميفرمودند:«روشي كه در گذشته براي درس و تدريس در حوزهها مرسوم بوده، بايد طبق تحولات و نيازهاي روز متحول و بازسازي شوند.»

مقام معظم رهبري در باره تأثير آيتالله مشكيني در حوزهها ميفرمايند:«اين روحاني عاليقدر از جمله شخصيتهاي بارزي بود كه در سراسر عمر با بركت و در مراحل نوراني زندگي خويش منشأ بركات فراواني براي حوزه علمي و مردم مؤمن و اسوه اخلاق عملي براي شاگردان و ارادتمندان بود.» بنده خودم سالها از نزديك اين ويژگيها را در ايشان مشاهده ميكردم و واقعاً برايم ملموس بود.

ظاهراً ايشان درس تفسير و اخلاق هم داشتند. اين درس چه ويژگيها و تأثيراتي در حوزه داشت؟

بله، آيتالله مشكيني علاوه بر فقه و اصول، به دليل اهميت زيادي كه به قرآن و حديث ميدادند، درس تفسير مفصلي را در مسجد امام برگزار ميكردند. بنده در سالهاي 1341، 1342 در آن جلسات شركت ميكردم. بعدها در مسجد اعظم هم درس ميدادند. پس از پيروزي انقلاب درس اخلاق ميدادند كه فوقالعاده روي طلاب علوم ديني تأثير داشت و گاهي طلبهها سر درس اخلاق ايشان به گريه ميافتادند.

اشارهاي هم به تأليفات مرحوم آيتالله مشكيني داشته باشيد. ميراث مكتوب ايشان چقدر است؟

ايشان همان قدر كه براي مطالعه و تدريس وقت ميگذاشتند و ارزش قائل بودند، همان اندازه هم به تأليف اهتمام ميورزيدند، مخصوصاً در اواخر حيات كه ديگر تدريس نميكردند، بخش اعظم وقتشان صرف تأليف ميشد. آيتالله مشكيني كتب مختلفي را در زمينههاي فقه، حديث، تفسير، ترجمه، اخلاق و اصول نوشتهاند كه برخي از آنها عبارتند از: تعليقهاي استدلالي بر بخشهايي از تحريرالوسيله حضرت امام، خلاصه تحريرالوسيله، الفقه المأثور، احكام زمين، قصار الجمل در حديث و المواعظ العدديه كه آيتالله جنتي با عنوان نصايح ترجمه كردهاند. آخرين تأليف ايشان ترجمه قرآن و نيز تفسير بسيار روان از قرآن است.

در مجموع ايشان هيچ لحظهاي از عمر خود را بيهوده صرف نكردند و تا لحظه آخر عمر مشغول تأليف و نگارش بودند. در همين ايام بود كه نگارش كتاب «كشكول» را مطرح كردند كه شامل يادداشتهاي ايشان و آخرين كتابشان است.

يكي از مهمترين فرازهاي زندگي مرحوم آيتالله مشكيني، مبارزات مستمر ايشان با رژيم ستمشاهي است. از زندانها و تبعيدهاي ايشان برايمان بگوييد.

آيتالله مشكيني در دوره ستمشاهي بارها به زندان افتادند و به فرمايش مقام معظم رهبري جزو پيشگامان نهضت اسلامي و در جمهوري اسلامي در شمار مجاهدان واقعي و معلم اخلاص، پرهيزكاري و پارسايي بودند. ايشان با ساير علما جلسات مخفي داشتند و همواره يكي از اصليترين افراد در صدور اعلاميه عليه رژيم سابق بودند. نخستين بار در سال 1344 تحت تعقيب قرار گرفتند و چهار ماه زندگي مخفي داشتند. بنده در نجف بودم كه ايشان مخفيانه به آنجا تشريف آوردند. البته خود بنده هم تحت تعقيب ساواك بوده و پنهاني به نجف رفته بودم. آشنايي نزديك بنده با ايشان از همان دوران شروع شد، هر چند قبلاً و در سالهاي 1341، 1342 كه به مدرسه آيتالله گلپايگاني ميرفتم و ايشان و آيتالله رباني اداره آنجا را به عهده داشتند، آشنايي مختصري با ايشان پيدا كرده بودم. در نجف در مدرسه مرحوم آخوند خراساني، با ايشان همسفره بوديم. مرحوم آقاي اصغر كني، جناب آقاي رحيميان و آقاي متقي هم بودند و تا زماني كه بنده به مدرسه آيتالله بروجردي رفتم، اين همغذا بودن ادامه داشت. آيتالله مشكيني هفت ماه در نجف بودند و بعد به خاطر گرماي طاقتفرساي نجف نتوانستند بمانند و به قم برگشتند. در نجف موضوع ازدواج بنده با صبيه ايشان مطرح شد و بعد كه به ايران برگشتيم صورت گرفت.

در نجف هم تدريس ميكردند؟

بله، مكاسب درس ميدادند و درسشان مورد استقبال واقع شد و شلوغ هم بود. در ماه رمضان هم منبر ميرفتند كه براي خيليها اسباب تعجب بود، چون فضلا و مدرسان، آن هم كساني كه حوزه درسشان آنقدر شلوغ باشد، منبر نميرفتند و اين كار بين افراد فاضل و مدرس آنجا معمول نبود.

در هر حال وقتي آيتالله مشكيني به قم برگشتند، پس از چند روز ساواك به سراغشان آمد و ايشان را دستگير و به مشهد تبعيد كرد. بنده هم همراه ايشان رفتم. در آنجا هم حوزه و درس و بحث مفصلي داشتند. حدود 15 ماه در مشهد بودند و باز به قم برگشتند و فعاليتهاي سياسي خود را دنبال كردند و مجدداً همراه با چند نفر از فضلاي حوزه دستگير و به سه سال حبس محكوم شدند. بعد به اردبيل تشريف بردند و باز دستگير شدند و به قم آورده و سپس به ماهان كرمان تبعيد شدند. اين تبعيد هم يك سال طول كشيد. پس از آن يك سال به گلپايگان تبعيد شدند و در آنجا مورد استقبال مرحوم حجتالاسلام محمدي گلپايگاني(پدر جناب آقاي محمدي گلپايگاني رياست محترم دفتر مقام معظم رهبري) كه در آن برهه امام جمعه گلپايگان و از اعاظم شهر بودند، قرار گرفتند. پس از يك سال به كاشمر تبعيد شدند. در آنجا رژيم به ايشان خيلي سخت گرفت و حتي از خواندن نماز جماعت هم منع شدند. بعد از اين دوره به قم برگشتند كه ديگر نزديك پيروزي انقلاب بود و دوره طولاني تبعيدها و زندانهاي مبارزان به سر آمد.

از روزهاي بازپسين حيات ارزشمند ايشان چه خاطراتي داريد؟

يك روز قبل از اينكه ايشان به اغما بروند، يعني روز 24 تير سال 1386 در بيمارستان بقيهالله خدمت ايشان رفتم. حالشان كمي بهتر بود و ميتوانستند حرف بزنند. دلم ميخواست بدانم خودشان متوجه هستند زمان رحلت نزديك است؟ پرسيدم:«حاجآقا! دنيا را چگونه ميبينيد؟» ايشان متوجه منظورم شدند و گفتند:«دنيا را با اندكي تفاوت، همانگونه ميبينم كه استادم از اوايل طلبگي برايم ترسيم كرد. ميبينم كه با ارحام و نزديكان خود خداحافظي ميكنم، اما پيش ارحام و دوستاني كه به من نزديكتر و با من صميميتر بودند ميروم. پيش آقاي بهشتي، آقاي مطهري و امام ميروم!»

همان شب همسر پسرم سعيد آقا، در همان شبي كه ايشان به حالت اغما رفتند، مادر ايشان را خواب ميبيند، در حالي كه هيچ وقت مادر ايشان را نديده بود، اما مشخصاتي كه داد كاملاً با مادر ايشان تطبيق ميكرد. ايشان در خواب ديده بود كه مادر مرحوم آقاي مشكيني خوشحال است و ميخندد و ميگويد:«پسرم دارد ميآيد! براي اين پسر خيلي زحمت كشيدم و وقتي در شكمم بود روزي چهار حزب قرآن ميخواندم.»

مرحوم آقاي مشكيني به آقاي مساجدي كه از ايشان پرستاري ميكرد گفته بودند:«اينها ميخواهند با عزرائيل مبارزه كنند.» يعني ايشان ميدانستند تلاش بيهودهاي است و رحلت خواهند كرد. بعد فرمودند: «معتقدم روح مؤمن را خود خدا قبض ميكند.» من از اين سخن ايشان اينطور نتيجه گرفتم كه من را خود خدا قبض روح ميكند و داشتند در واقع مقدمات رحلت خود را به اين شكل بيان و ما را آماده ميكردند. انشاءالله خداوند روح آيتالله مشكيني را شاد و ايشان را با اوليا و صلحا محشور كند و به ما توفيق ادامه راه ايشان را بدهد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار