صحبتهاي كوتاه رئيسجمهور در روز مبعث و تأكيد بر صلح حديبيه بهعنوان فرصت طلايي براي اسلام و حضور در همايش سبطالنبي و بحث در مورد صلح امام مجتبي (ع) در دوراني كه كشور در اوج مبارزه و مذاكره مستقيم با قدرتهاي جهاني قرار دارد، اين گمان را تقويت ميكند كه برخي درصدد شبيهسازي تاريخي هستند.
رئيسجمهور در همايش سبطالنبي، ضمن اشاره به كتابي كه توسط مقام معظم رهبري ترجمه شده است، بيان ميدارد: «درباره امام مجتبي(ع) به اعتقاد من زيباترين تعبير را مقام معظم رهبري دارد كه صلح امام حسن(ع) را شكوهمندترين نرمش قهرمانانه تاريخ مينامد، من تعبيري از اين زيباتر نيافتم و نديدم. آنگاه كه چند سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايشان كتاب صلحالحسن مربوط به مرحوم شيخراضي آلياسين را به زبان فارسي ترجمه كردند آنجا اين نام را برگزيدند: شكوهمندترين نرمش قهرمانانه تاريخ. به اعتقاد من نرمش قهرمانانه سختتر از جهاد قهرمانانه است و امامحسن(ع) سبطاكبر پيامبر(ص) اين قهرماني و اين شجاعت را برگزيد و انتخاب كرد.»
توجه آقاي روحاني به اين كتاب، فرصت را فراهم آورده كه به محتواي مهم اين كتاب پرداخته شود و بين وضعيت فعلي نظام اسلامي با شرايط تصوير شده آن دوران تطبيقي صورت گيرد.
بازخواني كوتاه تاريخ
با استفاده از مطالب نوشته شده توسط شيخ راضي آلياسين، ميتوان زمان شهادت اميرالمؤمنين(ع) تا پذيرش صلح را به پنج بخش كلي تقسيم نمود:
در قسمت اول، بيعت پرشكوه مردم با امام را شاهد هستيم، بدين ترتيب بصره و مدائن و سرتاسر عراق با كوفه در بيعت حسنبنعلي(ع) هماهنگ گشتند، حجاز و يمن و فارس نيز به دست فرماندهانشان بيعت كردند و جز معاويه و اتباعش كسي از بيعت با او سر باز نزد.
در قدم بعد، ميبينيم كه در اوايل بيعت، امام از شروع جنگ امتناع مينمايد، «ايشان در اوان بيعت و در همان حال كه يارانش بيصبرانه در انتظار جنگ بودند، آشكارا پاسخ مثبت بدان نداد و آن را جدي نگرفت، زيرا او به جنگ، به ديده وظيفهاي نامطلوب كه فقط در حال ضرورت و از روي لاعلاجي بايد بدان دست زد، مينگريست، بهعلاوه او در انتظار جنگي بود كه قبلاً نيروي لازم را براي آن تدارك ديده باشد يا نيرويي كه فرجام جنگ را براي او تضمين كند و اوضاع بحراني آن روز كه لحظه به لحظه بحرانيتر هم ميشد، مانع برآمدن خواسته او بود.»
در گام سوم امام به ناگاه حكم جهاد ميدهد، «او در اين هنگام، در وضعيتي قرار گرفته بود كه به عقيده همگان، هيچ اقدامي جز فرمان جهاد شايسته آن نبود، زيرا معاويه، دشمني و طغيان را شروع كرده و هوس كشورگشايياش – آن هم در قلب سرزمينهاي اسلامي – تحريك شده و رو بهسوي عراق تا «جسر منيج» پيش آمده بود و اين پس از گذشت اندك زماني از وفات اميرالمؤمنين (ع) بود.»
در چهارمين بخش، پس از مستقر شدن سپاه امام در مدائن، سردار سپاه ايشان، يعني عبيدالله بن عباس فرار كرده و به جمع معاويون ملحق ميشود، احساس شكست و تسليم شدن به طمع، اين جوان هاشمي اصيل را مغلوب ساخت و واقعهاي كه نمايشگر يكي از زشتترين صحنههاي خيانت و ضعف و زبوني بود، به وقوع پيوست و نهايتاً پس از طي اين چهار مقطع، شرايط به گونهاي رقم ميخورد كه امام مجبور به پذيرش صلح تحميلي ميشوند. اين بازخواني بسيار كوتاه يكي از وقايع مهم در تاريخ اسلام بود، اما ذيل اين بازخواني كوتاه، نكات قابل توجه فراواني قابل پيگيري و بررسي است كه به برخي از آنها ميپردازيم:
صلح تحميلي
شرايط در زمان امام به گونهاي بود كه با وجود تصميمشان بر جهاد، صلح بر ايشان تحميل گرديد، لذا اين اتفاق برايشان بسيار سخت آمد. در مقدمه كتاب، پذيرش صلح اين گونه تصوير ميشود:«صلح امام حسن (ع) با معاويه، از دشوارترين حوادثي بود كه امامان اهلبيت(ع) پس از رسولاكرم(ص) از ناحيه اين امت بدان دچار شدند. امام حسن(ع) با اين صلح، آنچنان محنت طاقتفرسايي كشيد كه هيچ كس جز به كمك خدا، قادر به تحمل آن نيست.» ما شاهد هستيم كه امام اعلان جهاد نيز مينمايند، اما به دلايلي كه در ادامه ميآوريم، مجبور به پذيرش صلح ميشوند. اين روايت از ماجرا، با روايت رئيسجمهور كاملاً متفاوت ميباشد، چه اينكه ايشان طوري وانمود مينمايند كه گويي صلح، استراتژي هميشگي امام بوده و ايشان با كمال ميل آن را پذيرفتهاند. «صلح به معناي در نظر داشتن هدف و آرماني برتر و بالاتر كه آن آرمان، ممكن است براي بعضي از افراد مشهود و آشكار نباشد، صلح، از آنِ آن امامي است كه پشت پرده را به خوبي ميبيند و پيشبيني ميكند»، درست است كه صلح امامحسن(ع) به عاقبتانديشي و بصيرت ايشان برميگردد، اما رئيسجمهور توضيح نميدهند كه مراد از اين جملهشان اين است كه در هر شرايطي بايد با دشمن صلح كرد و مخالفانِ صلح، افرادي تندرو و افراطي هستند يا اينكه خير! صلح در شرايط و ضوابطي رخ ميدهد و ما بايد سعي در بر طرف كردن آن شرايط و ضوابط كنيم كه صلح به امام تحميل نشود؟!
مبارزه دائمي جريان حق و باطل
مبارزه امام با معاويه، ادامه مبارزه پيامبر(ص) با بنياميه و ادامه مبارزه جريان حق و باطل در طول تاريخ است و اين مبارزه هنوز ادامه دارد و بعد از اين نيز ادامه خواهد داشت. توّهم دوستي و كنار آمدن با معاويه كه تا بن دندان مجهز و آماده براي ضربه زدن به اسلام است و تعريف بازي برد ـ برد! و كنار گذاشتن كدورتها و اين جمله تخيلات را چه بسا بر اساس اين تعريف به طور كل بايد كنار گذاشت، لذا «اگر كسي در مطالب اين كتاب با دقت بنگرد و حالات حسن و معاويه را بررسي كند، خواهد دانست صحنه پيكار ميان آن دو، يك صحنه تازه به وجود آمده نبود، بلكه هر يك در جبهه خود جايگزين و جانشين و ميراث بر دو خلق و خوي متناقض بودند: خوي حسن، خوي كتاب و سنت بود يا بگو خوي محمد و علي، خوي معاويه خوي بنياميه بود يا بگو خوي ابوسفيان و هند، درست نقطه مقابل يكديگر.»
عاشوراي حسني
پايان راه صلح امام حسن(ع)، آشتي با معاويه نيست، بلكه قيام امام حسين(ع) است و به يك معني عاشورا را ميتوان بيش از آنكه حسيني دانست، حسني شمرد:«شهادت عاشورا به اين دليل در مرتبه نخست، حسني بود و سپس حسيني كه حسن شالوده آن را ريخته و وسايل آن را فراهم آورده بود. پيروزي قاطع امام حسن(ع) متوقف بود بر اينكه با صبر و پايداري حكيمانهاش، حقيقت را بيپرده آشكار كند و در پرتو اين روشني بود كه امام حسين(ع) توانست به آن نصرت و پيروزي پرشكوه ابدي نائل آيد، تو گويي آن دو گوهر پاك بر اين خط مشي همداستان شده بودند كه: نقش صبر و پايداري حكيمانه از آن حسن(ع) باشد و نقش شورشگري و قيام مردانه از آن حسين(ع) تا اين دو نقش، يك تاكتيك كامل با هدف و منظور واحدي به وجود آيد» و باز اين در حالي است كه رئيسجمهور تأكيد ميكنند كه از صلح امام حسن(ع) بايد «درس ميانهروي، درس اعتدال، در برابر افراطگران و خشونتطلبان بياموزيم» و بار ديگر ايشان توضيح نميدهند كه منظورشان از ميانهروي و اعتدال چيست و قيام امام حسين(ع) را نمونهاي از افراطگري و خشونتطلبي ميدانند يا ميانهروي و اعتدال؟
آنچه صلح را به امام تحميل كرد…
بالاترين فايده مطالعه تاريخ و تحليل آن اين است كه ما ميتوانيم امروزمان را بهتر بشناسيم و در اتخاذ تصميماتمان از تجربه تاريخي گذشته بهره بريم. جناب رئيسجمهور در همايش مذكور مدعي ميشوند: «امروز ما بيش از هر زمان ديگري نيازمند وحدت در دنياي اسلام هستيم، ما نيازمند آن هستيم كه پرچم صلح حسني به اهتزاز درآيد!»
اما با توجه به شرايطي كه موجب تحميل صلح به امام حسن(ع) شد، به واقع امروز ما در وضعيت صلح حسني هستيم؟ و آيا آن علل و عوامل را امروز ميتوان در جمهوري اسلامي مشاهده نمود؟
براي پاسخ به اين سؤال كافي است به شرايطي كه در كتاب «صلح الحسن» ذكر شده مراجعه نموده و آن شرايط را با وضعيت كنوني جمهوري اسلامي مطابقت نمود. صلح امام حسن(ع) در شرايط خاصي صورت گرفت و علل متعددي داشت كه اين عوامل را يكييكي در لابهلاي كتاب ميتوان جستوجو كرد و در سه عنوان كلي مشخص نمود:
مردم ما برخلاف زمان امام حسن(ع)
راحتطلب نيستند
اولين علت، عدم همراهي كوفيان با امام بود؛ كوفياني كه سابقه روشني نيز در كارنامه خود نداشتند و قبلترها نيز اميرالمؤمنين(ع) را تنها گذاشته بودند:«تظاهرات فراوان و جشنهاي پرشكوه هفته بيعت، در هر كسي اين انتظار را به وجود ميآورد كه حتي يكنفر در كوفه دعوت امام را رد نكند و همه بدون استثنا به اردوگاه كوچ كنند ولي اين انتظار برآورده نشد! حتي گردانهاي مجهزي كه اميرالمؤمنين علي(ع) كمي پيش از وفاتش براي حمله به شام آماده كرده بود – و آنان را 40 هزار جنگجو نوشتهاند – وحدت و پيوستگي خود را از دست داده و اكثر آنان سر از فرمان پيچيده بودند و بيشتر سلاحداران كوفه نيز در كاهلي و نافرماني با آنان همراه شده بودند. رؤساي دو رنگ و دو روي كوفه در اين لحظه حساس كه ساعت عمل فرارسيده بود، بيش از همه فعاليت ميكردند.» درخواست مردم بر پذيرش صلح و كوتاهي آنان در همراهي امام، برگ تاريك ديگري بر صفحه تاريخ كوفيان است، چه آنكه «امام حسن (ع) مردم را گرد آورد و خطابهاي ايراد كرد و آنان را بر نيكانديشي و پايداري و استقامت تشويق نمود و روزها و خاطرههاي ستوده جنگ صفين را به يادشان آورد و آنگاه بيم و تأسف خود را از دو دستگي و اختلاف نظر كنوني اظهار داشت و در آخر خطابهاش گفت: آگاه باشيد! معاويه ما را به كاري فرا خوانده كه در آن نه سربلندي هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگيد سخن او را به خودش برگردانيم و با زبانه شمشير، او را به محاكمه خدايي بكشيم و اگر خواستار زندگي ميباشيد، پيشنهاد او را بپذيريم و خشنودي شما را جلب كنيم؟ مردم از هر سو فرياد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا كن!»
اما آيا امروز مردم ايران اسلامي با رهبر خود همراه نيستند و خواستار اين ميباشند كه صلح با امريكا را بپذيريم! در حالي كه هر سال پرشورتر از سال گذشتهاش در راهپيمايي ۲۲ بهمن، روز قدس، ۱۳آبان و انتخاباتها شركت مينمايند و روحيه مقاومت و ايستادگي خودشان را با جهاد در تمام زمينهها و پيشرفت در علم و ايمان نشان ميدهند؟
خيانت مسئولان حكومتي
عامل دوم، سست عنصري و خيانت بخشي از سپاه امام حسن(ع) و به خصوص حركت ناشايست عبيدالله فرمانده سپاه ايشان است؛ «اين سردار جنگي كه دلي برافروخته و بيقرار جنگ و سينهاي داغدار و جوياي انتقام دو فرزند بيگناه خود داشت، از روزي كه با لشكر خود از دير عبدالرحمن خارج شد، پيوسته بهطور جسته و گريخته اخبار كوفه را دريافت ميكرد. او كوفه را با موج تبليغات همهگير شيعيمنش و دوستدارانهاش كه رو به ازدياد نيز ميرفت، ترك گفته و اميدوار بود كه بر اثر زمينه مساعدي كه آن وضع به وجود آورده، قواي امدادي پيدرپي به سوي او سرازير گردد. وقتي به مسكن – يعني نقطه ديدار دو لشكر متخاصم – رسيد، اطلاع يافت كه آن تبليغات آتشين و پرهيجان كوفه اثر تازهاي بروز نداده و جز گروههاي پراكندهاي از جنگجويان اطراف يا داوطلبان مدائن كه به لشكر همان شهر پيوستهاند، كس ديگري به سپاه حسن(ع) ملحق نگشته است به او خبر رسيد... او ميتوانست كنارهگيري كند و بدون ترديد و تأمل اعتراف به عجز را بپذيرد و سپس از شكست حتمي و مسلمي كه در انتظار جانشين او – فرمانده دوم لشكر ـ بود، عذر موجه و مشروعي براي عجز خود بهدست بياورد و بدين وسيله، حيثيت و شرف از دست رفته را بازگرداند و باز ميتوانست در همان وضعي كه داشت، با تردستي و درايت و با وعده و وعيد، آشوبطلبان را بر سر جاي خود نشانده و با يكي از همين تدبيرهاي رايجي كه سرداراني چون او با آنها كاملاً آشنايند، رفتار احتياطآميزي را در پيش گيرد كه به ظاهر، خشونت و در باطن، رهبري و اداره كردن است و آنگاه اندكي كارها را متوقف سازد تا دستور و فرمان نهايي امام به او برسد و با اين روش خود را از جهت وظيفه ديني معذور دارد و از تعرض زباني مردم مصون داشته باشد. اما اينكه خود را از شأن و مرتبهاي كه در خور فرمانده اردوگاه امام است، تنزل دهد و با فرستادههاي معاويه درباره مزد فرار گفتوگو كند، نه اين ديگر بسي پست و زشت است!»
آميخته شدن حق و باطل
از مكر و حيله دشمن امام، آميخته شدن حق و باطل و قدرت عظيم باطل نيز به عنوان سومين عامل ميتوان نام برد، «روش امام حسن (ع)به حقيقت انقلابي كوبنده بود در پوشش مسالمتي اجتنابناپذير و فراهم آمده شرايطي خاص، يعني در هم آميخته شدن حق و باطل و مسلح شدن باطل به حربهاي خطرناك و قدرتي عظيم.» اما آيا چهره معاويه زمان يعني امريكا، آميخته به حق و باطل است و جنايات انساني، حمايت از گروههاي تروريستي، ترويج فحشا و منكر در جهان و از اين دست جنايات امريكا قابل چشمپوشي است؟ آيا همه مردم اين جرثومه را با نام شيطان بزرگ نميشناسند؟ پاسخ سؤالات فوق به طور قاطع منفي ميباشد و به نظر اين اشتباه بزرگي خواهد بود كه وضعيت اقتدار نظام اسلامي و جان بركف بودن امت اسلامي را بخواهيم، همسان و همتراز وضعيتي بدانيم كه امام مظلوممان، حسنبن علي (ع) در آن مجبور شدند صلح تحميلي را بپذيرند.
در پايان به سخني از امام خميني (ره) اشاره ميكنيم و بحث را به پايان ميبريم:«قصه امام حسن (ع)و قضيه صلح، اين هم صلح تحميلى بود، براى اينكه امام حسن(ع)، دوستان خودش، يعنى آن اشخاص خائنى كه دور او جمع شده بودند، او را جورى كردند كه نتوانست خلافش بكند، صلح كرد؛ صلح تحميلى بود. اين صلحى هم كه حالا به ما ميخواهند بگويند، اين است. بعد از اينكه صلح كردند، به حسب روايت، به حسب نقل، معاويه به منبر رفت و گفت كه تمام حرفهايي كه گفتم، من قرار دادم، زير پايم، مثل پاره كردن اين مردي كه آن قراردادها را. آن صلح تحميلي كه در عصر امام حسن(ع)واقع شد، آن حكميت تحميلي كه در زمان اميرالمؤمنين(ع) واقع شد و هر دويش به دست اشخاص حيلهگر درست شد، اين ما را هدايت ميكند به اينكه نه زير بار صلح تحميلي برويم و نه زير بار حكميت تحميلي.»
سايت يك بيست