علم ديني اصطلاحي تقريباً نوپديد در ادبيات علمي و ديني ماست كه نياز به تبيين و توضيح دارد. علاوه بر معاني تصوري علم ديني، بحثهاي زيادي بر سر امكان تحقق علم ديني هم درگرفته است. آيا علم قابل ديني شدن است؟ آيا علم ديني با علم غيرديني متفاوت است؟ وجه تمايز علم ديني با غيرديني چيست؟ آيا هر علمي را ميتوان به دو قسم ديني و غيرديني تقسيم كرد؟ اينها سؤالاتي است كه در اين بخش سعي خواهيم كرد پاسخ دهيم. بحث پيش رو تلخيصي است از صفحات 203 الي 216 كتاب «رابطه علم و دين» علامه مصباح يزدي.
ضرورت رسيدن به تعريف صحيح «علم ديني»
قبل از ورود به بحث اصلي بايد توجه داشت كه مقصود ما از ارائه تعريف براي «علم ديني»، تنها اين نيست كه تعريفي را انتخاب يا مطرح كنيم كه اشكال منطقي نداشته باشد و از نظر ادبي مقبول باشد بلكه مهمترين علت طرح اين بحث در جامعه علمي و ديني ما و انگيزه ما از پرداختن به اين مبحث آن بود كه آنچه به نام «علم» در محافل علمي و دانشگاهها آموزش داده و مطالعه ميشود براي خود نسبتي با دين تعريف كرده است كه ناشي از مباني سكولار بلكه نگاه ضد ديني پايهگذاران آن است. اين نگاه غلط به نتايج هولناكي براي بشريت منجر شده است كه امروزه برخي از آثار آن در حوزههاي مختلف اعتقادي، ارزشي و عملي مشهود است. هدف از كنكاش در رابطه علم و دين و طرح علم ديني آن است كه اين رابطه به شكل صحيح بررسي شود و خدمات متقابل علم و دين به يكديگر در عالم علم ديني به تصوير كشيده شود.
«علم ديني» حاصل مجموعهاي از گزارههاي «توصيفي» و گزارههاي «توصيهاي»
با توجه به معناي مورد نظر ما از دين (اسلام كه داراي باورها، ارزشها و دستورالعملهايي است) و علم (مجموعه گزارههاي حول موضوعي واحد كه پاسخي در جهت اثبات يا نفي ميطلبند) كه در شمارههاي گذشته به آن اشاره شد، دين، رسالت تبيين رابطه پديدهها با كمال روحي انسان و مصالح انساني را بر عهده دارد و نحوه تعامل انسان با پديدههاي مادي و غيرمادي را ارزشگذاري كرده و تكاليف انسان را در برخورد با آنها تعيين مينمايد.
براي مثال در علوم انساني تا جايي كه سخن از تشريح ماهيت يك پديده انساني يا اجتماعي است و تبيين رابطه آن با ديگر پديدهها؛ با علم محض سر و كار داريم. اين علوم كه صرفاً به توصيف واقعيات انساني و اجتماعي ميپردازند ميان دينداران و بيدينان، مسلمانان و غيرمسلمانان مشتركند ولي به محض آنكه پا را از توصيف فراتر گذاشته و به قلمرو ارزشگذاري، هنجاريابي و توصيه دستورالعملهاي اقتصادي، حقوقي، تربيتي و مانند آنها وارد شويم، به مرزهاي مشترك با دين پا گذاشتهايم. به عنوان نمونه ديگر، در مباحث اقتصادي، مطالعه و تبيين مكانيسمهاي علمي حاكم بر بازار، جزئي از علم اقتصاد است كه ديني و غيرديني ندارد ولي هنگامي كه مبحث از كميت و كيفيت توليد، نوع كالا، هدف از توليد، قيمتگذاري، رقابت، فروش و مانند آنها به ميان ميآيد، ارزشهايي در تعيين اين مسائل دخالت دارند كه با هدف دين تداخل پيدا ميكند. از اين رو اعتقادات، اخلاقيات و احكام عملي دين ميتوانند اصول موضوعه، پاسخها و دستورالعملهاي اقتصادي را تحت تأثير قرار دهند. در اين گونه مسائل است كه تفاوت ميان علم ديني و غيرديني آشكار ميشود.
معناداري «علم ديني» در جايي كه علم با مؤلفههاي دين مرز مشترك دارد
البته، همه علوم را نميتوان به اين معنا، به ديني و غيرديني يا اسلامي و غيراسلامي تقسيم كرد. علومي كه موضوع، مسائل و اهدافشان با دين ارتباطي پيدا نميكند، به ديني و غيرديني متصف نميشوند ولي علومي كه مباني، ارزشها يا روشهايشان با يكي از مؤلفههاي دين (باورها، ارزشها و احكام) داراي مرز مشترك باشند ميتوانند ديني يا غيرديني باشند.
بنا بر اين چنين نيست كه با داشتن منابع وحياني اسلام از همه علوم بينياز باشيم، چراكه حتي در مسائل علمي و ارزشي نيز دستكم براي شناخت موضوعات به علوم مختلفي نياز داريم. از سوي ديگر چنان نيست كه با شناختن و فراگرفتن علوم از دين بينياز شويم. چراكه شناخت موضوعات بدون تعيين حكم عملي آنها از سوي دين تضميني براي راه يافتن به سعادت حقيقي ندارد.
بنابر مطالب فوق در صورتي كه در مورد يك مسئله دو نظريه ظني وجود داشته باشد كه يكي از آنها با معارف يقيني به دست آمده از منابع ديني موافق و ديگري با آن مخالف است، نظريه اول كه موافق قرآن و حديث است علم ديني ناميده ميشود. معناي چنين كاري انكار علم و ناديده گرفتن دستاوردهاي تجارب بشري نيست، بلكه تعيين ملاك و معياري براي قضاوت ميان دو نظريه ظني است كه در هر كدام از آنها احتمال خطا و اشتباه وجود دارد.
پاسخ به شبههاي در اين زمينه
شايد اين شبهه به ذهن خطور كند كه خارج كردن برخي از معارف و احكام عقلي و تجربي ـ مانند بعضي از احكام عقلي فلسفه، منطق و رياضيات و برخي مطالب پزشكي و مانند آن ـ از دايره دين، مستلزم محدود كردن قلمرو دين به امور اخروي و در هم غلتيدن به وادي سكولاريسم است! ولي دقت در نكاتي كه به آنها اشاره شد اين توهم را رفع ميكند. ما تأييد كرديم كه قلمرو دين همه عرصههاي زندگي را دربرميگيرد ولي اين شمول به معناي آن است كه دين رابطه آنها با سعادت و شقاوت انسان ـ يا به عبارت ديگر تأثير آنها در هدايت انسان ـ را مد نظر قرار ميدهد. نه اينكه روابط صرفاً مادي و دنيوي ميان پديدهها و رفتارها با نتايج اين جهاني آنها را بررسي و به عنوان دين درباره آنها داوري كند.
بنا بر اين وقتي ميگوييم بر خي مسائل از حوزه دين خارج است به اين معناست كه تشريح ماهيت موجودات، چگونگي پديد آمدن و تحولات آنها، و كشف روابط علي و معلولي ميان پديدههاي مادي وظيفه علم و فلسفه است و نه رسالت دين. ولي در عين حال، دين در همه اين عرصهها حضور دارد و آن جايي است كه انجام اين كارها به سعادت و شقاوت انسان مربوط ميشود.
تنظيمكننده: محمد زند