کد خبر: 636647
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۰
مالك‌اشتر مددي‌ در گفت‌وگو با «جوان» از شهيد جزماني فرمانده توانمند گردان مقداد مي‌گويد
براي ماندن و رشد انقلاب اسلامي در ايران و براي بقاي اين نهال نوپا شهدايي والامقام و بزرگ تقديم شده است و با خون اين بزرگواران اين نهال آبياري شده و اين امانت به شكل امروزي به دست ما رسيده است.
پويان شريعت

اسفند، ماه شهادت بسياري از سرداران و رزمندگان دفاع‌مقدس است كه نقطه انعقاد از دنيا را پيدا كردند و نقطه اتصال به حق را در خود ديدند. يكي از اين شهدا، سردار شهيد علي جزماني،‌ فرمانده اطلاعات و عمليات جبهه سر پل ذهاب و از فرماندهان و مسئولان گردان مقداد سپاه حضرت رسول است. بر آن شديم براي يادكردي از اين شهيد و گذري كوتاه در زندگي و خدمات ارزنده شهيد جزماني گفت‌وگويي را با مالك‌اشتر مددي،‌ دوست و همرزم اين شهيد كه از مسئولان اسبق عمليات لشكر 27 حضرت رسول(ص) بوده ترتيب دهيم. متن زير ماحصل اين گفت‌وگو است كه پيش‌رو داريد.

براي شروع يك معرفي اجمالي از خودتان و چگونگي آشنايي‌تان با شهيد جزماني برايمان بگوييد.

بنده 19 سال داشتم كه در سال 59 به عنوان بسيجي به همراه گروه شهيد چمران راهي جبهه‌‌هاي جنوب شدم. سال 1361 به عضويت سپاه پاسداران درآمدم و حدود يك سال در سپاه منطقه 10كه سپاه تهران مي‌شد فعاليت داشتم. علت عضويتم در سپاه حضور در مناطق عملياتي و جبهه‌‌هاي حق عليه باطل بود. اما از سال 61 حدود يك سال طول كشيد كه مأموريت بگيرم و وارد مناطق عملياتي شوم. هنگامي كه مأموريت را گرفتم، با توجه به اينكه سپاه منطقه 10(تهران) مسئوليت پشتيباني لشكر تهران را داشت اصولاً‌ بايد وارد لشكر 27 مي‌شدم. شش نفر از تهران مأمور شديم و دو نفرمان در لشكر 27 وارد شديم. وردمان به لشكر 27 منجر به ورود به گردان مقداد شد. سال 62 كه وارد گردان مقداد و لشكر 27 شدم،‌ گردان مقداد در دست شهيد احمد نوزاد و شهيد علي جزماني بود. آشنايي حقير با شهيد جزماني برمي‌گردد به زماني كه وارد اين گردان شدم.

همان طور كه گفتيد سال 62 وارد گردان مقداد شديد. اولين عملياتي كه با شهيد جزناني انجام داديد بايد عمليات خيبر باشد. خاطراتي از آن روزها و شركت در عمليات با شهيد جزماني داريد؟

بله، عمليات خيبر اولين عملياتي بود كه حقير با شهيد جزماني بودم و وارد كار عملياتي مي‌شدم. گردان مقداد در عمليات خيبر اولين گرداني بود كه از طرف لشكر 27 به خط زد و به عنوان خط‌شكن عمل كرد. هر گرداني براي خودش مأموريتي داشت،‌ محل مأموريت ما در طلائيه بود. در حين عمليات كادر گردان هر كدام با يك گروهان همراه مي‌شدند. من در همان گروهاني بودم كه شهيد جزماني هم در آن بود. حد ما در عمليات خيبر نزديك همين يادماني است كه در حال حاضر در طلائيه زدند. در آن منطقه يك تعداد كمين عراقي بود و مأموريت شهيد جزماني و ما پاكسازي اين كمين‌ها و درگيري با آنها بود. كمين كه مي‌گويم، منظورم خطي است تقريباً به طول 200 الي 300 متر. يك كانال نعل اسبي كنده بودند كه اطراف آن سنگرهاي متعددي داشت.

خاطره‌اي هم از شهيد جزماني در خيبر داريد؟

يادم است تخريب‌چي‌ها مجروح شده بودند و شهيد جزماني زير پاي دشمن به دنبال تخريب‌چي مي‌گشت. خلاصه زماني كه كانال را گرفتيم شهيد جزماني سراغ گروهان را مي‌گرفت كه آيا حدشان را گرفتند و در كل در چه وضعيتي هستند، كه يك بسيجي گفت شهيد نوزاد مجروح شده، شهيد جزماني يك دفعه زد روي دستش و گفت كار گردان پيچ خورد. همان طور هم شد. البته هدف را گرفته بوديم. اما وقتي گردان‌‌هاي ديگر در حدي الحاق نكنند ديگر نمي‌شود آن خط را حفظ كرد. پس يك عقب‌نشيني داشتيم. عصر چهارم يا روز پنج اسفند شهيد همت آمد جفير و يك سخنراني كرد و گفت گردان شروع كرده و خود گردان بايد كار را تمام كند كه جنگنده عراقي پس از آن بمباران كرد و شهداي معروف كلهر،‌ حسامي، هاشمي،‌ محمدي و... همان‌جا به شهادت رسيدند.

شما با شهيد جزماني از سال 62 همرزم و دوست بوديد. از عقبه اين شهيد قبل از ورود به گردان مقداد اطلاعي داشتيد؟

شهيد جزماني متولد سال 1324 در ياخچي‌آباد بود. فعاليت‌‌هاي انقلابي نيز مانند بقيه بچه مذهبي‌ها داشت. با شروع درگيري‌ها و جنگ به عضويت سپاه درمي‌آيد. دقيقش را اگر بخواهم بگويم تابستان سال 59 در دوره 11 كه گردان هشت سپاه مي‌شد به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمده بود. در منطقه گيلانغرب و سرپل ذهاب مسئول اطلاعات و عمليات جبهه سرپل بود كه بعد از آن و حضور در منطقه غرب به جنوب آمده و در لشكر 27 انجام وظيفه مي‌كرد. در طول سال‌هايي هم كه در گردان مقداد بوديم، واقعاً معلوم نبود كه شهيد جزماني فرمانده گردان است يا شهيد نوزاد. هر كدام از اينها در دوكوهه و منطقه بود، اگر دستور يا مأموريتي به گردان ابلاغ مي‌شد، كار را مي‌گرفت تا ديگري برسد و مأموريت را شروع كنند، اما عمده سخنراني‌‌هاي گردان مقداد را شهيد علي جزماني مي‌كرد. يادم است يك تعداد خبرنگار سپاه به لشكر آمده بودند و از همه مسئولان رده‌اي لشكر از فرمانده دسته تا فرمانده لشكر مصاحبه مي‌گرفتند. خود خبرنگار به من مي‌گفت بهترين مصاحبه متعلق به شهيد علي جزماني است. آن روزها به شهيد جزماني مي‌گفتند كارشناس آثار شهيد مطهري. هر نواري كه در خصوص شهيد مطهري بود ايشان به ياد داشت يا گوش داده بود. كتاب‌‌هاي شهيد مطهري را هم به همين شكل خوانده بود.

از سخنراني‌‌هاي ايشان چيزي هم در خاطرتان مانده است؟

دو تا مطلب را يادم است. اول اينكه به بچه‌ها در سخنراني‌ها مي‌گفتند، بچه‌ها هر كس با شور به منطقه آمده خوب است اما بايد اين شور همراه با شعور باشد. براي اين شعور هم به بچه‌ها توصيه مي‌كرد به فراگيري اصول و علوم اسلامي و در كل ايدئولوژي انقلابي و اسلامي را بشناسيد. مسئله دوم اين بود كه شهيد جزماني به كرات مي‌گفت بچه‌ها زماني فكر نكنيد كه ما جبهه‌ها را پر مي‌كنيم و جبهه‌ به ما نياز دارد. خير، خدا براي جبهه خود نيازمند كسي نيست بلكه خدا به ما توفيق داده است تا در اين امر الهي شركت كنيم، تا هم خودسازي باشد و هم خداشناسي.

از چگونگي شهادت جزماني بگوييد.

شهيد جزماني در تكميلي كربلاي 5 به شهادت رسيد. وقتي شهيد نوزاد شهيد شد خيلي در روحيه علي تأثير گذاشت. من را در دوكوهه سوار كرد و گفت: روزي يكي از صحابه امير‌المؤمنين(ع) را ديدند گفتند علي(ع) چگونه بود؟ گفت كنار ما مي‌نشست و مي‌خوابيد و غذا مي‌خورد، اما معلوم بود كه علي مانند ما نيست و از جنسي ديگر است. همين موضوع را شهيد جزماني و در تشبيه در خصوص نوزاد گفت. يادم است گفت شما دوكوهه، مقر گردان و همه جا را شلوغ مي‌بينيد، اما من خيلي تنها شدم و هيچ كس را نمي‌بينم و ديگر نمي‌خواهم بمانم. ديگر نمي‌خواهم بمانم همان و شهادت علي جزماني چند روز بعد همان.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار