بيژن سوراني
تهران شهري است با وسعت 700 كيلومتر مربع كه يكهشتم جمعيت كشور را در خود جاي داده و مركز فعاليتهاي سياسي و اداري به شمار ميرود كه تمركز فعاليتها در اين كلانشهر در دهههاي اخير افزايش يافته است.
انباشته شدن مشكلات و معضلات شهري در كنار حادثهخيز بودن آن، اين ابرشهر را تبديل به كلاف سردرگمي كرده كه همه مشكلات و معضلات آن به يكديگر گره خورده است تا جايي كه هزينه بسياري براي رفع يك معضل يا مشكل آن صرف ميشود اما به دليل آنكه مسائل و مشكلات پايتخت به صورت زنجيرهاي به يكديگر متصل شدهاند، دامنه مشكلات به حلقههاي ديگر انتقال نمييابد و با وجود آنكه تلاشهاي بسيار براي عمران و آباداني آن صرف ميشود ولي اين شهر همچنان با كوهي از مسائل و مشكلات ريز و درشت روبهرو است، از اين رو دامنه مسائل و معضلات شهري پايتخت از مرزهاي آن عبور كرده و سبب شده است تا مسئولان و متوليان امر براي برونرفت از اين مسائل طرح و چارهاي در نظر بگيرند.
گاه مسئولان طرح تكهتكه كردن پايتخت را به عناوين مختلف بر سر زبان انداختند و گاه با بيان اينكه تهران بايد به چندين فرمانداري تبديل شود، سعي كردند نشان دهند آنها هم به فكر پايتخت و مشكلات آن هستند و حالا هم طرح انتقال پايتخت دوباره مطرح شده و نمايندگان نيز در نهايت با رأي موافق به كليات طرح زمينه را براي انتقال اين ابرشهر فراهم كردهاند، هر چند به رغم مصوبه مجلس، نماينده دولت مخالفت خود را در انتقال پايتخت در شرايط حاضر بيان كرد اما اين قصه همچنان سردراز دارد.
كمال عليپور نايب رئيس فراكسيون مديريت شهري مجلس شوراي اسلامي معتقد است: انتقال پايتخت 25 سال زمان و 30 هزار ميليارد تومان هزينه نياز دارد و بايد مشخص شود كه ما خواستار حل مشكل دولت هستيم يا ميخواهيم مشكل تهران را حل كنيم.
به واقع با مطرح شدن طرح ساماندهي و انتقال پايتخت سياسي و اداري از تهران اين سؤال مطرح ميشود كه با انتقال پايتخت سياسي و اداري آيا مشكلات در هم تنيده كلانشهر تهران حل خواهد شد يا اينكه مسائل و مشكلات شهر تهران همچنان روي هم انباشته خواهد شد؟
آنچه ميتوان در اين باره گفت آن است كه آيا با انتقال بخشي از عملكرد و كاركرد پايتخت، مشكلات زيربنايي و ساختاري آن كه ميراث بيتدبيري و بيبرنامگي گذشتگان است، مشكلات حل و رفع و رجوع ميشود، مشكلات بافت فرسوده و انباشت جمعيت در اين كلانشهر از آن دسته است.
بر اين اساس لازم است تا از اقدامات و تصميماتي كه تبعات زيادي براي شهر و شهروندان دارد، جلوگيري به عمل آيد و به دنبال آن نباشيم تا صورتمسئله را به جاي حل آن پاك كنيم. همانگونه كه مشكلات و مسائل شهري و در هم تنيده پايتخت حاصل يك سال يا يك دوره نيست، لازم است براي ساماندهي آن نيز برنامههاي مدون در قالب طرحهاي ملي همچون برنامه چهارم و پنجم توسعه در نظر گرفته شود و همچنين برنامههاي چشمانداز نيز به صورت يكپارچه در نظر گرفته شود تا مسائل و مشكلات شهري به مرور زمان حل و فصل شود.
آنچه بايد به آن توجه شود آن است كه اين مشكلات و معضلات فقط مختص پايتخت نيست بلكه لازم است تا هر اقدام و تصميمي چه كوتاهمدت و چه بلندمدت براي جلوگيري از افزايش مسائل و مشكلات به صورت پيشگيري در نظر گرفته شود و سپس نوبت به درمان برسد، به عنوان مثال سالهاست بحث مديريت يكپارچه يا مديريت واحد شهري در اين كلانشهر مطرح شده و با وجود الزامات قانوني هنوز اقدام خاصي براي شكلگيري آن به صورت عملي و كاربردي صورت نگرفته است، پس چگونه بايد انتظار داشت با يك مصوبه و طرح بتوان اميدوار بود بخشي از مشكلات و مسائل پايتخت با انتقال پايتخت ساماندهي و حل شود؟!
بايد توجه كرد كه با طرح انتقال پايتخت فقط اين ابرشهر پوستاندازي خواهد كرد و مشكلات ساختاري و زيربنايي آن همچنان باقي خواهد ماند.
بر اين اساس انتظار ميرود با وحدت رويه مشخص و با تعامل، همدلي دولت و مجلس و ساير دستگاهها كفهبار مشكلات و معضلات شهري پايتخت كاهش يابد و زمينه براي ساماندهي ساير بخشها فراهم شود تا در زمان مناسب براي اين ابرشهر تصميم نهايي گرفته شود.
بايد در نظر گرفت وقتي دولت و مجلس و مديريت شهري نتوانستهاند براي جلوگيري از تشديد آلودگي هوا اقدام مناسبي انجام دهند، چگونه ميتوانيم انتظار داشته باشيم اين معضل ريشهكن شود؟ از سوي ديگر بايد در نظر داشت تجربه جهاني در حل مشكلات ساير كلانشهرهاي بزرگ چه بوده، چرا كه ديگر اين كلانشهر تحمل بار آزمون و خطا را ندارد. بنابر اين ضروري به نظر ميرسد تا از بخشينگري و همچنين نگاههاي سطحي شعارگونه پرهيز شود.