امسال «آذرماه» فرصتي بود بود مغتنم در شناخت دو برادري كه روي هم نزديك به «سه ربع قرن» در عرصه روشنفكري ايران نقش آفريدند. آنان هم «متفاوت» بودند و هم «خودي»، و از همين روي نامدار و ماندگار شدند. آذرماه از آن روي كه بر تارك خود طلوع جلال را دارد و نيز غروب شمس فرصتي مغتنم در شناخت اين دو برادر و نيز ارزيابي وضعيت روشنفكري امروز است.همايش «جلال و شمس، روشنفكران متفاوت» روز 25 آذر با حضور «حجتالاسلام والمسلمين سيد هادي خسروشاهي»، «دكتر يحيي يثربي»، حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمود دعايي مدير مسئول روزنامه اطلاعات، محمدحسين دانايي (خواهرزاده شمس و جلال)، ويكتوريا دانشور (خواهرسيمين دانشور) و سيدمهدي طالقاني (فرزند آيتالله طالقاني) و جمعي از دوستان و نزديكان اين دو برادر، در سالن اجتماعات مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران برگزار شد. آنچه درپي ميآيد گزارشي است از اين همايش كه سه ساعت و نيم به درازا كشيد.
حقاني:
جلال بيگانه ستيز و مدام در حال تكامل بود
نخستين سخنران اين همايش؛ موسي حقاني(رئيس مؤسسه تاريخ معاصر) بود. وي درباره جلال آل احمد گفت: برداشت من از زندگي جلال، شخصي نيست، بلكه همان چيزي است كه او در زندگينامهاش بيان كرده است. او در خانواده مذهبي متولد شد و تحت تأثير شرايط ويژه كشور در آن دوران تفكرات خاصي پيدا كرد. جواني جلال در دوره رضاشاهي كه دوره تقابل ميان اسلام و حكومت است، شكل ميگيرد و نسلي همراه با او پديد ميآيد كه با فرهنگ كشورش فاصله دارد.
به گفته وي بخشي از فعاليتهاي جلال با شريعت سنگلجي و احمد كسروي همراه ميشود. كسروي يك تجديدنظرطلب ديني بود كه فعاليتش را ابتدا با خرافهستيزي شروع كرد و در نهايت به پاك ديني و خروج از دين رسيد. جلال در اين فضا از آموزههاي شيعي خانواده و جامعهاش فاصله گرفت و به سمت ايجاد انجمن اصلاح رفت و در همين فضا جزوه «عزاداريهاي نامشروع» را نوشت.
وي با اشاره به جذب جوانان از سوي حزب توده و همچنين جذب جلال در اين حزب افزود: او به نشريات «مردم» و «رهبر» رفت و در آنها نوشت، كتاب «ديد و بازديد» را هم در همين ايام و در سال 1324 نوشت و در سال 1326 هم با نگارش كتاب «از رنجي كه ميبريم» قصه شكست جريانهاي چپ در ايران را به سبك رئاليسم سوسياليستي بازگو كرد. حقاني درباره فضاي تأليف كتاب «سه تار» و «مدير مدرسه» گفت: جلال در دوران ملي شدن صنعت نفت و اوج گرفتن اختلافات پيرامون آن در سال 32 كتاب «سرنوشت كندوها» را نوشت و بعد از دوران كودتا به بازشناسي خود و جامعهاش روي آورد. به گفته حقاني؛ در اين دوران آلاحمد متوجه بنيادهاي اصلي زندگي ايراني و نفوذ غرب كه ايران را به سمت مصرفگراشدن پيش ميبرد، ميشود؛ او ميفهمد كه ايران در حال مدرن شدن نيست، بلكه در حال مصرفكننده شدن است و در همين فضاست كه كتاب «غربزدگي» و بعد از آن «نون والقلم» را مينويسد. در اين سالها فرصت سفر به امريكا و شوروي را پيدا ميكند و حاصل آنها كتابي ميشود. وي در پايان تأكيد كرد: جلال در طول زندگياش همواره در حال تحول، دغدغه و بيگانهستيزي بود و هرجا احساس ميكرد، زير علم بيگانه است، كنار ميرفت. جلال سال 46 ديگر جلال سال 24 نبود، بلكه فردي بود در مسير تكامل، كه بازگشتش ميتواند براي ما سرمشق قرار بگيرد.
يثربي:
روشنفكري ايران بعد از يك قرن هنوز سردرگم است
سيديحيي يثربي (استاد دانشگاه علامه طباطبايي) سخنران ديگر اين همايش بود. به باور وي، شخصيت آلاحمد شناخته شده است و جلال يكي از مؤثرترين نويسندگان و روشنفكران دوران معاصر بود. اين استاد دانشگاه افزود: آدمهايي كه شرايط مختلف را درك ميكنند، ذهن بازي دارند. جلال بسياري از مسائل را درك كرده بود. هم از نظر شخصيتي و هم از نظر آثار، اين تأثير را ميبينيم. يثربي تصريح كرد: زندگي جلال به معناي واقعي كلمه تاريخ است؛ چون در شرايطي زندگي كرد كه بسياري از موضوعات سياسي و تاريخي را به طور مستقيم لمس كرد كه بعدها در شخصيت او تأثير هم گذاشت. كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» او نقد خوبي در جريان روشنفكري در ايران دارد؛ هرچند كه نوعي پراكندهكاري است، اما به نظر من، دليلش اين است كه او چيزي را با تمام وجودش حس ميكرده اما دليل وقوع آن را به طور كامل متوجه نبوده است. بنا به تأكيد وي، جلال ديد كه روشنفكري ايران بعد از يك قرن هنوز سردرگم است. او به دنبال اين سؤال بود كه روشنفكران خدمت كردهاند يا خيانت؟ ما ميدانيم كه روشنفكر غربي ميتواند كتاب مقدس را مانند متني قابل مطالعه بخواند و روي آن كار كند، اما ما چه؟ به باور اين استاد فلسفه آنچه آلاحمد را رنج ميداد اين بود كه چرا جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رخ نداد و نگرش او به اين ماجرا انتقادي بود. بنا به تأكيد يثربي جامعه تنها در سه شكل دچار تحول ميشود؛ اينكه فكر كند چيزي را ندارد و درباره اين نداشتن پژوهش كند. ديگر اينكه بايد باور كنيم كار روشنفكري در جامعه تسلسل پيدا نميكند. سوم اينكه نبايد به راحتي ابزار سياست شد و كار علمي را فداي آن كرد. وي تصريح كرد: بدون تفكر نميشود محصولي را ساخت. اين استاد فلسفه خاطر نشان كرد: روشنفكري امروز ما «نميخواهندمحور» شده است، نه «چه ميخواهندمحور» و همين مسئله است كه ما را دچار مشكل كرده است و در ايجاد تحول ناكام. من معتقد نيستم كه مبارزه امر بدي است، اما جامعه مدني را با تفنگ نميتوان ايجاد كرد.
اين استاد دانشگاه با اشاره به جملهاي از دكارت كه ميگويد «انسان بايد همه محتواي ذهنياش را بيرون بريزد»، افزود: ما در كلاسهاي دانشگاه با جوي مواجه شدهايم كه نه من شك كردهام و نه دانشجوي من و همچنان شك دكارت را درس ميدهيم! آلاحمد در رنج بود كه در ايران چرا اتفاق نميافتد؟ يكي از ظريفترين نگرشهاي او همين است. وي افزود: تحول در گرو نقد است. جامعه بايد بداند كه ندارمهاي زيادي دارد. ندارمها را اگر هدفگذاري كنيم، در جامعه پژوهش رخ ميدهد. متأسفانه ما در علوم انساني نميگوييم نداريم. انگار همه چيز داريم و در نتيجه روشنفكري در جامعه مرجعيت علمي پيدا نكرده است. دعواي كليسا با گاليله دعواي اين بود كه موجوداتي پيدا شدهاند كه مردم آنها را عالم ميدانند. به باور يثربي در جامعه ما كار روشنفكري تداوم پيدا نميكند و ما به يكديگر فحش ميدهيم و كار علمي انجام نميدهيم و فقط محصول را ميخواهيم بدون تفكر و زمينههاي آن.
دانشور:
ازدواج جلال و سيمين 9 روز پس از آشنايي
ويكتوريا دانشور (خواهر سيمين دانشور) هم يكي از مهمانان اين جمع بود. وي با لهجه شيرين شيرازياش وقتي پشت ميكروفن قرار گرفت به خاطراتش از آشنايي آلاحمد و دانشور اشاره كرد و گفت: يادم هست خواهر بزرگ ما عروسي كرده بود و به اصفهان رفته بود. من و خواهر و چند نفر از فاميل هم براي تبريك سال نو به اصفهان رفتيم. بعد از دو روز به خاطر اينكه مزاحمت ايجاد نشود از شوهرخواهرم خواستم براي ما بليتي بگيرد كه به تهران بازگرديم. او هم رفت و به صورت اتفاقي شش بليت پيدا كرد كه گويا براي مهندسان ساختماني بوده كه با آلاحمد براي ديدن تخت جمشيد به شيراز رفتند و پس از بازديد قصد كرده بودند در شيراز بمانند. دانشور افزود: فردا صبح با آن اتوبوس راهي تهران شديم؛ اتوبوسي كه جلال هم در آن بود. گويا او قبل از اين با خواهرم از راه نوشتن آشنا بود و وقتي متوجه حضور او در آن ماشين ميشود، تا تهران با وي به گفتوگو ميپردازد. به گفته خواهر سيمين پس از رسيدن به تهران تا 9 روز هر صبح آلاحمد به در منزل آنها ميآمده و با سيمين دانشور بيرون ميرفتند. سرانجام پس از آن 9 روز كه اين زوج نويسنده اعلام كردند، قصد ازدواج باهم را دارند.
دعايي:
امام(ره) از كتاب «غربزدگي» تقدير كرد
حجتالاسلام سيدمحمود دعايي(سرپرست مؤسسه اطلاعات) هم به عنوان يكي از مخاطبان و دوستداران جلال و آثارش و به عنوان كسي كه با شمس آل احمد از نزديك همكاري داشته در اين همايش به عنوان سخنران حضور داشت. وي با اشاره به اينكه نخستين آشنايياش با آلاحمد با خواندن كتاب «سه تار» و «نون والقلم » بوده، گفت: جلال ديداري هم با حضرت امام(ره) داشت و در آن ديدار ديده بود كه امام هم غربزدگي را ميخواند و بعد از اينكه اظهار داشته بود شما هم اين پرت و پلاها را ميخوانيد؟ امام به او پاسخ داده بود كه از خواندن اين كتاب لذت برده است. به گفته وي، جلال هم به امام گفته بود، نهضت شما مبارك است و آمدن روحانيون به صحنه مبارزه را به فال نيك گرفته و خواستار اين شده بوده كه در صورت مصلحت پيام علما و مراجع را پيش از انتشار و براي بهتر خوانده شدن ويرايش كند. دعايي افزود: من به واسطه شنيدم كه وقتي آن جلسه تمام شد، آلاحمد به شمس گفته بود: اين شخص (محمدرضا شاه) چنين شاخي را ميخواهد.
مدير مسئول روزنامه اطلاعات در ادامه درباره آشنايي و همكارياش با شمس آلاحمد اينگونه توضيح داد: در سال 1359 قرار شد من مسئول مؤسسه اطلاعات شوم. يادم است در آن روزها جامعه روشنفكري حضور يك روحاني را در فضاي مطبوعات نميپذيرفت و همين موضوع بود كه وقتي يك روز شمس آلاحمد به ديدار من آمد كه انتصابم را تبريك بگويد، به ذهنم رسيد بهترين موقعيت است كه او را براي سردبيري انتخاب كنم تا به نوعي اين ذهنيتها كمرنگ شود. به گفته وي شمس شرايط خاصي داشت، مثلاً ميگفت: من مريض هستم و بايد محل كارم تختي داشته باشد تا هر چند ساعت يك بار روي آن استراحت كنم كه همه را برايش فراهم كرديم. احمد آقا هم از اين موضوع استقبال كرد و حتي ملاقاتي ميان شمس و امام ترتيب داد كه شمس در آن خطاب به امام اظهار داشته بود، بيان شما بياني واقعگراست كه جامعه به آن نياز دارد.
دعايي تصريح كرد: شمس در كنار نيروهايي به فعاليت پرداخت كه از نهاد ديگري به روزنامه آورده شدند. من در آن ايام به دليل آنكه آشنايي با فضاي فرهنگي ايران نداشتم، خدمت شهيد بهشتي رفتم. او هم مرا به كسي معرفي كرد كه تجربهاي در كار روزنامه داشت و قرار شد به كمك او نيروهايي را براي روزنامه تعيين كنم. آن فرد، ميرحسين موسوي بود.
دعايي درباره علت جدايي شمس از اطلاعات افزود: سرانجام بنيصدر رفت و طيف او هم دچار دردسر شد و تجربه انتخاب آقاي شمس شكست خورد اما من و حاج احمدآقا نگذاشتيم او صدمه ببيند و سراغ او رفتيم و اين سفر امريكايلاتين را به او پيشنهاد داديم و حتي گفتيم كه روزنامه اطلاعات ميتواند اسپانسر اين سفر باشد و او باور نميكرد و حتي فكر ميكرد ممنوعالخروج است. براي سفر چندماهه او ارز مورد نياز را به سختي تهيه كرديم و ايشان به اتفاق آقاي موسويان كه همكار دكتر روحاني بود در شوراي امنيت به كوبا رفت. به گفته مديرمسئول روزنامه اطلاعات سفر شمس بيشتر از سه ماه طول كشيد و در آن زمان آقاي خاتمي وزير ارشاد بود و نامهاي از شمس رسيد كه هزينهها زياد است و آقاي خاتمي مبلغي از طريق سفارت نيكاراگوئه براي ايشان فرستاد و ماحصل اين سفر در كتاب سفرنامه شمس آلاحمد به چاپ رسيده است.
طالقاني:
دزد يادداشتهاي روزانه جلال خودي است
سيدمهدي طالقاني(فرزند مرحوم آيتالله طالقاني) نيز به اين جمع آمده بود تا خاطراتي از جلال را نقل كند. وي با اشاره به اينكه آيتالله طالقاني بعد از فوت آلاحمد هميشه به چگونگي فوت او شك داشت، افزود: وضعيت زندگي سيمين دانشور در سالهاي پاياني عمرش چندان مناسب نبود و به او خيلي رسيدگي نشد و كساني كه بايد بيش از اين به او سر ميزدند، اين كار را نكردند اما مسئلهاي است كه ميخواهم مطرح كنم. جلال آلاحمد يادداشتهاي روزانهاي داشته كه در سه نسخه تدوين شده بود. دو نسخه از آن در منزل سيمين و شمس آلاحمد بود كه پس از فوت دانشور اين يادداشتها مفقود شده است، البته دوستان ميدانند كه اين يادداشتها دست چه كسي است و از او ميخواهيم كه با زبان خوش آنها را تحويل بدهد، در غير اين صورت مجبور به افشاي نام او خواهيم بود. بنا به تأكيد وي جلال از شك به اثبات رسيد، او از يك خانواده مذهبي به گروههاي چپ گرايش پيدا كرد، چون گروههاي مذهبي همت جذب افراد را نداشتند.
خسروشاهي:
تنها راه روشنفكري بازگشت به خويشتن خويش است
حجتالاسلام والمسلمين سيدهادي خسروشاهي هم به عنوان دوستدار جلال در اين جمع حضور داشت. وي به آشنايياش با جلال آلاحمد در دوران جدايي او از حزب توده اشاره كرد و گفت: من در آن سالها در تبريز بودم و از راه مطالعه آثار آلاحمد با او آشنا ميشدم تا بعد از آنكه به قم آمدم و رفت و آمدم به تهران زياد شد، از طريق طالقاني و مسجد هدايت با آلاحمد آشنا شدم.
استادخسروشاهي گفت: جلال در 21 سالگي جزوهاي را با عنوان «عزاداريهاي نامشروع» منتشر ميكند كه به گفته خودش هزار نسخه آن در كمتر از دو ماه به فروش ميرسد كه بعد از فروش ميفهمند، عدهاي از متدينين همهاش را يكجا خريده و خمير كردهاند اما اين جزوه بر اساس بخشي از رساله «التنزيه الاعمال الشبيه» نوشته سيدمحسن امينعاملي انتخاب و ترجمه شده است كه در آن اين فرد در مورد عزاداريهاي نامشروع به ويژه قمه زدن، طبل و شيپور زدن صريحاً صحبت كرده و آن را مخالف شرع و تنها راهي براي ارضاي نفس خوانده است، به خاطر همين عقايد بود كه وي به تدريج به وهابيگري و مرتد بودن متهم شد. وي افزود: آلاحمد بخشي از اين رساله را تحت عنوان «عزاداريهاي نامشروع » ترجمه و منتشر ميكند. من هم چند سال پيش اين رساله را مجداد به صورت پيوسته در روزنامه اطلاعات و بعد از آن به صورت يك كتاب منتتشر كردم و جالب است بگويم متوجه شدم اين روزها هم خيلي كسي موافق مطالب آن نيست. استادخسروشاهي افزود: با آلاحمد چند نوبت تلفني صحبت كردم. يك بار پس از انتشار كتاب «غربزدگي» به او زنگ زدم و گفتم، فردي به نام داريوش آشوري در پاسخ به كتاب تو اثري با عنوان «عربزدگي» نوشته است كه به من گفت:«بگذار بنويسند. اينها ميخواهند من را از مسيرم خارج كنند اما من مشغول نوشتن كتاب ديگري هستم و قصد پاسخ دادن به اينها را ندارم.»
وي گفت: آشنايي من با شمس آلاحمد نيز عمدتاً بعد از انقلاب بود. من پس از انتشار جزوه «عزاداريهاي نامشروع» چكي را كه حاوي مبلغ حقالتحرير براي انتشار اين اثر بود و از طرف روزنامه اطلاعات صادر شده بود به منزلش برده و تقديمش كردم. او هم گفت «باز هم شما، ناشران آثار جلال كه سراغي از ما نميگيرند!»
وي در پايان گفت: شمس و جلال روشنفكراني بودند كه تمام مراحل روشنفكري را به همراه دنياديدگي طي كرده بودند. در يك زيرزمين خالي نمينشستند فكر كنند بلكه هر دو فهميدند كه در هيچ مكتبي جز اسلام راه نجاتي براي انسان نيست و تنها راه بازگشت به خويشتن خويش است. روشنفكر امروز هم تنها با شناختش از اسلام واقعي است كه ميتواند به اصالت خود بازگردد.
در اين همايش همچنين محمدحسن دانايي(خواهرزاده جلال آلاحمد) پيشنهاد برگزاري كنگرهاي سالانه به نام شمس و جلال آلاحمد را ارائه داد تا در ضمن آن نقش روشنفكران سابق در معماري سياسي كشور و نقش روشنفكران فعلي در ساختار جاري كشور بررسي شود.