پيشتر شنيده بوديم در بين رجال عصر قاجار و پهلوي مرسوم بود كه اظهارات خود را دوپهلو بيان ميكردند تا طرف مقابل نتواند به نيات پليد سياسي اين رجال پيببرد مثلاً نقل ميكنند منصورالملك زماني كه لايحه نفت را به مجلس شانزدهم ارائه داد، هيچكس نفهميد كه وي موافق اين لايحه بوده يا مخالف آن و در برابر اصرار اقليت مجلس كه ميخواستند عقيده اين رجل سياسي را بدانند،همواره ميگفت عقيده ما سر جاي خود، لايحهاي است كه تقديم شده و نظر مجلس براي ما محترم و واجبالاطاعه است يا زاهدي در نطق انتخاباتي خود با ژستي ليبرالمنشانه گفته بود دولت در امر انتخابات مطلقاً دخالت نميكند ولي اجازه نخواهيم داد مفسدهجويان انتخاب شوند.
اينها نمونههايي از دوپهلوگويي رجال سياسي آن عصر بود ولي ظاهراً اين ميراث شوم دورههاي ماضي، گستره جغرافيايي خود را افزايش داده و فراتر از زمان و مكان امروز گريبان مقامات كاخ سفيد را گرفته است، آن هم در موضوعي كه براي ملت ايران با مطلوبهاي اساسيشان گره خورده است، يعني غنيسازي هستهاي كه به نوعي با ايستادگي، دانش بومي و بسياري از مؤلفهها از جمله همت ايراني و تلاش جوانانش پيوند ناگسستني پيدا كرده است. آنچه در طول يك ماه گذشته در مبحث هستهاي از مقامات كاخ سفيد شاهد بوديم، فقط و فقط تناقضگويي بود و بس.
بارها شنيديم و خوانديم كه فلان مقام امريكايي در بحث مذاكره بر سر برنامه هستهاي ايران به دروغ اعلام ميكند كه ضمن وفاداري به حقوق ملت ايران استراتژي روشن خود در نحوه مواجهه با ايران را مطرح ميكند و از پيشنهاد جديد و همگرايي با دول اروپايي و ديگر اعضاي 1+5 سخن ميگويد و با وقاحت تمام اين پيشنهادات را براي «برونرفت» از مشكل پيچيده هستهاي ايران مطرح ميكند، غافل از آنكه مواضع متضاد و دوپهلوي آنها براي ملت ايران كاملاً شناخته شده و غيرقابل پذيرش است. اين اظهارات نسنجيده كه از روي تبختر بيان ميشود، گوياي آن است كه مقامات امريكايي با وجود گذشت زمان هنوز قادر به فهم ملت ايران نيستند و همان رفتاري از آنها سر ميزند كه 34 سال پيش در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن شاهد بوديم. اينكه امروز مقامات كاخ سفيد از توجه به خواسته به حق ملت ايران در موضوع هستهاي سخن ميگويند، ولي همزمان در مواجهه با ايران اسلامي، استراتژي حفظ اجماع كشورها عليه برنامه هستهاي و پيگيري مسير تعامل همراه با فشار را در دستور كار خود قرار ميدهند، نشان از عدم صداقت امريكاييها است، آن هم صرفاً در موضوع هستهاي ايران نه زمينههاي ديگر كه برخي عناصر خوشبين در عرصه سياست، دل به آن خوش كردهاند. شايد دردناكترين سخني كه در روزها اخير از مقامات كاخ سفيد درباره ايران شنيديم، سخن «ديك چني»، معاون سابق وزير دفاع و عنصر تصميمساز كاخ سفيد و كنگره باشد كه دختر او در جريان اصلاحات سر و سري با اصلاحطلبان داشت. آنجا كه ميگويد: «درباره توافق ايران و امريكا از طريق مذاكره ترديد دارم. اگر ديپلماسي در قبال ايران شكست بخورد به نيروي نظامي تكيه ميكنيم.» هرچند ملت ايران با چنين سخنان و مواضعي از گذشته تا كنون آشنايي دارند و هنوز اين جمله «ديك چني» كه گفته بود؛ «اگر خدا ميخواست كشورهاي خاورميانه بر سرنوشت خود حاكم باشند، هيچگاه نفت امريكا را در زير خاك آنها قرار نميداد» را فراموش نكردهايم. اينگونه سخنان و مواضع نشان از آن دارد كه هيچگاه نبايد به مواضع دوپهلو و به تعبير رهبر فرزانه انقلاب به دستكش مخملي دردستان چدني امريكاييها خوشبين بود چرا كه خميرمايه فكري آنها سلطه بر ملتهاي مستقل و وادار كردن آنها به دادن امتياز و تسليم در برابرشان است.
به نظر ميرسد تصور مقامات امريكايي نسبت به مردم و دولتمردان ايراني همان تصور غلطي است كه «ناپلئون بناپارت» در عصر فتحعلي شاه نسبت به مردم ايران داشت. نقل ميكنند زماني كه ناپلئون در پي اين بود از راه قفقاز و ايران به هندوستان قشونكشي كند، درصدد جلب رضايت شاه قاجار و دربار برآمد و طي نامهاي به فتحعلي شاه قاجار نوشت كه در مقابل اين درخواست مقاومتي نداشته باشد ولي از آنجا كه در تهران كسي به زبان فرانسه آشنايي نداشت و به اعضاي سفارتخانه خارجي هم نميخواستند مراجعه كنند، تصميم گرفتند نامه ناپلئون را به بغداد بفرستند تا كارگزار ايران كه معروف بود زبان فرانسه ميداند نامه را ترجمه كند، اما كارگزار معروف هم كه خيلي كم با زبان فرانسه آشنا بود، براي اينكه خود را بياعتبار نكرده باشد، در حاشيه نامه نوشت: «بوناپارت نامي است كه اظهارات عبوديت ميكند.»
مقامات كاخ سفيد با اين تناقضگويي و تضاد رفتاري بايد بدانند امروز نه دوره قاجار است كه ايران اسلامي از حقوق خود با كمترين امتيازي در بحث هستهاي عقبنشيني كنند و نه مردم و دولتمردان امروز ايران،پادشاهان قاجارند كه با ادبيات تبخترآميز و انحصارطلب دولتمردان امريكايي كه ميخواهند حقوق هستهاي ملت ايران را زير پا بگذارند، ناآشنا هستند چرا كه به بركت انقلاب اسلامي و آموزههاي امام راحل و رهبري داهيانه مقام معظم رهبري، امروز در جايي قرار گرفتهايم كه با لحاظ كردن اصول عزت، حكمت و مصلحت، هم ميدانيم چه ميخواهيم و هم از قواعد بازي برد- برد مقامات امريكايي كاملاً شناخت داريم. طبيعي است در شرايط حاضر تيم هستهاي ايران در بحث مذاكره با امريكا، بدون اتكا به «ديلماجهاي ناآشنا با ادبيات ديپلماسي روز» يا بازارگرمي حلقههاي واسط وطني در اين روند مسير را به گونهاي طي خواهند كرد كه دشمن نتواند از آن بهرهبرداري سوء داشته باشد و اين همان ديپلماسي «نرمش قهرمانانه» است كه چارچوب آن كاملاً روشن است و مراسم 13 آبان امسال معيار خوبي براي نمايش نگاه ملت ايران به امريكا و مقاومت در برابر زيادهخواهيها يا نرمش در مقابل اخذ امتياز در بازي برد- برد مذاكرات هستهاي با مقامات امريكايي خواهد بود.