65 روزي ميشود كه دولت يازدهم فعاليت خود را رسماً آغاز كرده و اعضاي كابينه دولت، وزارتخانههاي تحت مديريت خود را تحويل گرفته و مشغول به كار شدهاند.
طبيعتاً ارزيابي و قضاوت در مورد فعاليتهاي صورت گرفته از سوي دولتمردان در اين مدت، اندكي زود و غيرقابل پذيرش است اما بايد اين را هم در نظر داشت كه نخستين وعدههاي داده شده از سوي دولتمردان در طول ماههاي گذشته، وعده « گشايش 100 روزه در زندگي و معيشت مردم» است كه بيش از نيمي از اين زمان سپري شده و هنوز اتفاق محسوسي در زندگي و معيشت مردم رخ نداده است. گزاره آمده قبل از آنكه يادآوري وعدههاي داده شده از سوي دولتمردان و غافل نشدن از موضوعات اصلي كشور به حساب آيد، تلنگري است به كارگزاران قوه مجريه براي هوشياري و هوشمندي در مقابل توطئهها و دسيسههاي جرياني خاص كه سعي دارد ضمن «تخريب وجهه دولت»، با اتخاذ عمليات نرم و زيرپوستي، خود را به صندلي رياست جمهوري برساند.
اين جريان كه اثبات شده است تنها به خواستهها و آرمانهاي بالادستي خود ميانديشد تا دغدغههاي محرومين و قشر فرودست جامعه، امروز با پيروي از اصولي مانند «اصل غافلسازي دولت از اولويتهاي كشور»، تلاش دارد زمينه برگشت رسمي خود به قدرت را فراهم كرده و از آن پس اهداف بر زمين مانده پدرخواندههاي خود را پيادهسازي كند.
اين جريان هماني است كه در طول هشت سال گذشته در اشكال و قالبهاي مختلف تلاش ميكرد خود را تريبون اكثريت جامعه و مدعي حقوق ملت در مقابل معضلات اقتصادي جلوه داده و از اين گسل، نقش منتقد و حتي تخريبچي را عليه حاكميت بازي كند.
رسانههاي زنجيرهاي در 65 روز اخير روي چه موضوعاتي متمركز شدهاند؟
با يك بررسي ساده از صفحات روزنامههاي زنجيرهاي وابسته به اين جريان - در طول دو ماه اخير - نه تنها ميزان صداقت اين گروه با مردم جامعه نمايان ميشود بلكه به راحتي ميتوان از طراحيهاي پيچيده اين جماعت براي بينتيجه گذاشتن فعاليتهاي دولتمردان يازدهم و تبديل كردن دولت به سكوي پرش همفكران خود پرده برداشت.
به جرئت ميتوان گفت در طول 65 روز اخير شخصيتهاي برجسته و رسانههاي منسوب به طيف تجديدنظرطلبان از مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم بسيار كمتر گفته و نوشتهاند و به جاي آن تمركز خود را روي تبيين مفاهيمي جهتدار نظير «مذاكره با امريكا»، «چگونگي فتح مجلس دهم و رياست جمهوري دوازدهم توسط همفكرانشان»، «ضرورتهاي فعاليتهاي مدني در داخل كشور»، «آزادي سران فتنهگر»، «آزادي احزاب منحله و انقلابستيز» و« تخريب نهادهاي برآمده از انقلاب مانند سپاه» قرار داده و از دغدغههاي اساسي جامعه به مانند هميشه غافل شدهاند. در حالي رسانههاي جمعي اين دسته سياسي همگام و هماهنگ با رهبران و نظريهپردازان خود در جهتي خاص قدم بر ميدارند كه مردم در انتخابات خردادماه گذشته با هدف حل مشكلات اقتصادي و معيشتي و گذار از دوران تورم و گراني به دكتر حسن روحاني رأي دادهاند و امروز به تماشا نشستهاند تا ببينند دولت چگونه براي حل مشكلاتشان تدبير كرده و اميد را به زندگانيشان برميگرداند.
به راستي چرا مدعيان امروز راه امام(ره) در شرايطي كه مردم با مشكلات گسترده در زندگي روزمره دست و پنجه نرم ميكنند، سخن از موضوعات غيرضروري و دسته چندم به ميان ميآورند؟
مگر دولت يازدهم بر اساس شعارها و ايدههاي اقتصادي موفق به كسب جذب آراي مردم در آوردگاه انتخابات نشد پس چرا امروز عدهاي سعي دارند مطالبات مردم را قلب كرده و تمركز دولت را با عمليات رسانهاي- تبليغي به سمت مسائلي دست چندم سوق دهند؟
به راستي هدف هواخواهان ليبرالسيم در داخل از محصور شدن دولت در مسائل سياسي چيست؟
چگونه تجديدنظرطلبان با اين شگردهاي هدفمند ميتوانند از دولت كنوني براي خود سكوي پرش درست كنند؟
اهداف مترتب شده بر اين استراتژي
1- بخشي از اين «انحراف» هويدا شده در زبان رهبران تندروهاي تجديدنظرطلب و جاري شده در صفحات خبري رسانههاي افراطيون را بايد در نوع نگرش اين گروه به موضوع «قدرت» جستوجو كرد؛ به عبارت بهتر در افكار منسوبان به اين جريان مطالبات گروهي هميشه نسبت به دغدغههاي اجتماعي در اولويت بوده و اين يكي از اصول نانوشته و نهادينه شده منسوبان به اين جريان قلمداد ميشود، به گونهاي كه در زمان حاكميت هشتساله اين جريان در سالهاي گذشته هم مفاهيم برآمده از فرهنگ غربي، نظير«توسعه سياسي» و«آزادي بيان وانديشه»، در كنار «استحاله نظام» و «القاي حاكميت دوگانه» را اولويتهاي دولت خود تشخيص دادند و همه دغدغههاي مردم را به كناري زدند.
2- بخشي از فرعي كردن موضوعات اصلي در شرايط كنوني هم يك مرحله از استراتژي برگشتن رسمي به قدرت بايد ارزيابي شود كه در قالب اصل غافلسازي دولتمردان از موضوعات اساسي كشور پايهريزي شده است.
بر اين اساس آنقدر اين جماعت موضوعات دست چندم را از طريق تريبونهاي مختلف و رسانههاي زنجيرهاي خود تكرار ميكنند تا ذهن دولتمردان از موضوع اصلي كشور كه همان «كاهش مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم است» غافل شده و رو به سوي مسائل فرعي نظير برقراري ارتباط با امريكا و رفع حصر زندانيان سياسي بياورند.
اين سناريو كاركرد انتخاباتي هم دارد
زماني كه دولت تمركز خود را از موضوع اصلي كشور به سمت ديگري برد عملاً دو دستاورد براي اين تجديدنظرطلبان حاصل ميشود؛ اولاً آنها ميتوانند در فرآيند انتخابات آينده، خصوصاً انتخابات رياست جمهوري سال 96، توان اجرايي و مديريتي دولت كنوني را در فائق آمدن بر مشكلات داخلي زير سؤال ببرند و لزوم رأيآوري كانديداهاي منسوب به جريان خودي را مطرح و به اين وسيله از دولت پلي براي برگشتن به قدرت درست كنند.
ثانياً در هدفي كلانتر، بدبيني و بياعتمادي مردم نسبت به كارگزاران نظام را عملياتي كنند و پشتوانه نظام را از آراي مردمي تهي كنند، چرا كه با روي كارآمدن روحاني، فضايي از اميد و خودباوري براي حل مشكلات داخلي در جامعه شكل گرفته و زماني كه دولت پس از چهار سال از حل مشكلات ناتوان نشان داده شود، به صورت ناخودآگاه مردم از نظام و كارگزاران نااميد شده و رغبتي به حضور در انتخابات پيشرو نخواهند داشت و اين همان هدف راهبردي نظام سلطه براي «شكاف بين مردم و حاكميت اسلامي» است.
نافرماني مدني هم از اهداف تجديدنظرطلبان
نافرماني مدني يكي از گزينههاي ثابت نظام سلطه و جريان داخلي همسو با غرب جهت براندازي نظام اسلامي بوده كه ميتواند در بستر فعلي هم شكل ظاهري به خود بگيرد. نافرماني مدني در شرايطي شكل ميگيرد كه كاسه صبر مردم در مواجهه با مشكلات اقتصادي و سياسي لبريز شده و به اين نتيجه ميرسند كه حاكميت از اجراي خواستههاي آنها ناتوان و درمانده است، بنابراين شورشهاي اجتماعي و حركتهاي تند خياباني را جايگزين اعتماد به دولت و كارگزاران نظام ميكنند.
در نگاه تئوريسينهاي اين جريان ادامهدار بودن مولفههايي مانند تورم، بيكاربودن نيروي جوان و گراني ميتواند فضاي داخلي را به سمت شورشهاي اجتماعي رهنمون كند.
تجديدنظرطلبان دولت اقتصادي را به كوچه سياست ميبرند
همانطور كه اشاره شد رسانههاي زنجيرهاي بر اساس يك طراحي هدفمند و هوشمندانه كه پدرخواندههايشان تدوين كردهاند تصميم دارند دولت يازدهم را كه با سردادن شعارهاي اقتصادي موفق به كسب آراي ملت شد به انحراف ببرند و از اين مسير اهداف ميان مدت و بلند مدت خود را عملياتي كنند. بر اساس آنچه گفته شد حمايتهاي پرحجم و پردامنه امروز وابستگان به اين طيف از فعاليتهاي دولت يازدهم را نبايد با سادهانديشي و ساده لوحي تحليل كرد بلكه بايد اين حمايتهاي جهت دار را قطعهاي از يك پازل بزرگتر به نام «كسب قدرت رسمي» و سپس «استحاله نظام» به حساب آورد.
بنابراين بازي پيچيده پدرخواندههاي تجديدنظرطلب نه تنها هوشمندي دولتمردان يازدهم را براي «حركت بر مسير خواستههاي اصلي جامعه» و«پرهيز از سياست زده شدن دولت در وجوه مختلف» نشان ميدهد بلكه لزوم فاصله گرفتن رئيس دولت از برخي چهرههاي تراز اول اين جريان را هم گوشزد ميكند.