کد خبر: 521819
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۴
«نيم نگاهي به زمينه‌هاي تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي وآغازين اقدامات آن »درگفت وشنودباعلي‌محمد بشارتي جهرمي
شاهد توحيدي
درآمد: دوم ارديبهشت يادآوريكي از درخشان‌ترين فصول تحولات پس از پيروزي انقلاب يعني تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. آثار و بركات اين مولود فرخنده، فراتراز آن است كه در مجال يك گفت وشنود بگنجد. آنچه كه جناب علي‌محمد بشارتي جهرمي در اين مصاحبه نقل كرده‌اند، تنها برخي از آغازين اقدامات سپاه در روزهاي خطير و بحراني بعد از تأسيس است. اميد آنكه مفيد و مقبول افتد.

باعنايت به نقش شما در تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بفرماييد كه چه بسترهايي موجب تأسيس اين نهاد شد وبانيان اوليه ايجاد سپاه چه كساني بودند؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. در روزهاي نخست انقلاب، هدف همه ما اين بود كه زودتر تكليف سران رژيم شاه معلوم و به جنايت‌هاي آنها رسيدگي شود، به همين دليل عده‌اي از آنان در مدرسه رفاه اعدام شدند. آيت‌الله رباني شيرازي با اين نوع اقدامات موافق نبود و از ما به امام شكايت كرد. من از مدرسه علوي بيرون آمدم، چون امام با لطف و ملاطفت خاصي فرمودند: «بهتر است شما برويد و به امنيت كشور برسيد.» به اين ترتيب من خدمت شهيد بهشتي، شهيد محمد منتظري، آقاي غرضي و چند نفر ديگر رفتم و گفتم: «ضروري است براي حراست از انقلاب نهادي چون گارد حفاظت و امثالهم تأسيس كنيم.» شهيد محمد منتظري كه در لبنان ارگاني به نام «سپاه صلح» را ديده بود، پيشنهاد تشكيل سپاه پاسداران را داد. چند شبي بحث كرديم كه خوب است واژه انقلاب را هم به آن بيفزاييم و بعد هم كلمه اسلامي به آن اضافه شد.
رشته تحصيلي من حقوق است و لذا در چهارچوب سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كارهاي مختلفي را به عهده گرفتم و در عين حال كه عضو شوراي فرماندهي سپاه بودم، مسئوليت واحد اطلاعات و تحقيقات آن نيز به عهده‌ام قرار گرفت كه واحد بسيار حساسي بود و امنيت كشور، حفاظت و حراست از انقلاب را به عهده داشت. از سوي ديگر وضعيت و سوابق كساني هم كه قرار بود در سپاه استخدام شوند، توسط اين واحد بررسي مي‌شد، زيرا در آن برهه هنوز قوه قضاييه و مجلس وجود نداشت و هنوز دادگاه انقلاب و شوراي نگهبان تشكيل نشده بودند. در مرزها هم هنوز كنترل درستي برقرار نبود و از دست دولت موقت هم براي حفظ امنيت در داخل كشور كار چنداني برنمي‌آمد.

از دوران تصدي واحد اطلاعات و تحقيقات سپاه چه خاطره‌اي داريد؟
يادم هست در عيد سال ۵۸ به شيراز مي‌رفتم كه در پاسگاه وسط راه ژاندارمري كنار ماشين ما آمد و پرسيد:«كسي اسلحه همراهش هست؟» جواب دادم:«بله، من اسلحه دارم.» مرا از ماشين پايين كشيد و از من حكم حمل اسلحه خواست. حكم سپاه پاسداران با امضاي محمد غرضي را نشانش دادم، ولي او نه سپاه را مي‌شناخت و نه غرضي را. خلاصه نيم ساعت معطل شديم تا او زنگ زد و واقعيت ماجرا را فهميد و بعد به ما اجازه حركت داد. اين تازه بهترين وضعيتي بود كه ممكن بود پيش بيايد و ما مي‌توانستيم با مأمور ژاندارمري اين‌گونه برخورد كنيم.
به هر حال تمام قصد ما اين بود كه امنيت هرچه زودتر در كشور برقرار شود و لذا اين چيزها را تحمل مي‌كرديم. جالب اينجاست كه در فاصله هزار كيلومتري تهران تا شيراز فقط همين يك پاسگاه را ديديم كه آن هم تناژ كاميون‌ها را كنترل مي‌كرد. وضعيت امنيت كشور حقيقتاً نگران‌كننده بود.

سپاه در بدو تأسيس خود با ناآرامي‌هاي گوشه و كنار كشور به ويژه رويكردهاي جدايي طلبانه مواجه بود. ظاهراً شما در يكي از اين موارد ديداري از روستاي قارنا در كردستان داشتيد. ازگفتني‌هاي تاريخي اين سفر براي ما نكاتي رانقل كنيد؟
اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي بحران در غرب كشور بالا گرفت و دامنه ناآرامي‌ها تا سنندج، سقز و بوكان رسيد. آن موقع ما نيروهاي آموزش‌ديده در اختيار نداشتيم. آقاي محسن رضايي معاون اطلاعاتي و آقاي حسن جعفري ـ‌كه مدتي وزير بازرگاني شدـ معاون تحقيقاتي سپاه بودند. من همه جا مي‌رفتم و در سختي‌ها هميشه در كنار مردم بودم. در يكي از سفرها كه در سال ۵۸ به كردستان داشتيم به دهكده قارنا رفتيم. مخالفان به اين دهكده ريخته و ساكنان آن را قتل عام كرده بودند. هنوز خون‌ها جاري بود كه ما رسيديم. مردم گفتند نماينده امام خميني(ره) آمد و اين خيلي عجيب بود و شايد هم لطف خداوند بود. 

حالا بسياري از مردم از دهكده فرار كرده بودند و سه ساعت ايستاديم تا تعدادي از آنها برگشتند. من در جمع آنها سخنراني كردم و گفتم:«اين كار دشمنان اسلام و انقلاب است» و قول دادم حتماً به آنها كمك خواهيم كرد. پولي را كه همراهمان بود به يكي از آنها داديم و گفتيم فعلاً دستي به سر و گوش بازمانده‌ها بكشيد تا ما كمك بعدي را بفرستيم. آنجا كسي بود كه پشت سرم ايستاده بود و مي‌گفت:«ايشان نماينده امام خميني(ره) است»، ولي گفتم:«من نماينده امام خميني(ره) نيستم.» در مسير بازگشت به تهران به قم رفتيم و جريان را با امام خميني(ره) در ميان گذاشتيم. به ايشان گفتم:«در آن دهكده حدود ۳۰ نفر را كشته و مردم مضطرب و ناراحت بودند. ۵۰ هزار تومان پول همراهمان بود به آنها داديم و گفتيم منتظر كمك‌هاي بعدي باشيد. ضمناً يك نفر پشت سر ما دائم مي‌گفت ايشان نماينده امام خميني(ره) است كه من گفتم نماينده امام خميني(ره) نيستم.» امام خميني(ره) از اين‌كه ما به‌موقع رفتيم و از اهالي آن دهكده دلجويي كرديم تشكر كردند و بعد فرمودند:«چرا خودتان را نماينده من معرفي نكرديد؟ تكذيب لازم نبود، مي‌بايست اين كار را مي‌كرديد.» آنجا فهميدم كه نماينده امام خميني(ره) بودن نياز به حكم رسمي بلندبالا ندارد. اين كاري كه ما انجام داده‌‌ايم محض رضاي خدا، ائمه اطهار(ع) و امام زمان(عج) بود و حضرت امام خميني(ره) هم چيزي غير از اين نمي‌خواستند.

ازسفر به شهرهاي مختلف براي تأسيس سپاه پاسداران چه خاطراتي داريد؟ استقبال مردم چگونه بود؟
بدون شك يكي از دستاوردهاي عظيم انقلاب اسلامي، تأسيس سپاه پاسداران است. يكي از اقداماتي كه در سپاه انجام مي‌داديم تأسيس سپاه در شهرستان‌ها بود. براي اين كار اغلب خود به محل مي‌رفتيم. در تبريز، رشت، كرمانشاه، قم، شيراز، اهواز و گنبد اين كار را با موفقيت انجام داديم، اما به مشهد نرفتيم و هيچ‌وقت سپاه اين شهر سامان نيافت. علتش هم اين بود كه فردي در آنجا متصدي اين كار شد كه صلاحيت نداشت و من به دلايلي مايل نيستم درباره آن توضيح بدهم. دو مورداز سفرهاي موفقيت‌آميز ما در سال ۵۸ سفر به تبريز و كرمانشاه بود كه جريان آنها براي ثبت در تاريخ خوب است. 

در سفر تبريز ليستي از افرادي را كه مي‌شناختيم و در جريان انقلاب با آنها همكاري داشتيم تهيه كرديم و سپس عازم اين شهر شديم. ابتدا خدمت شهيد آيت‌الله قاضي رفتيم و با آن مرحوم درباره فلسفه تشكيل سپاه و ضرورت تأسيس آن در تبريز بحث كرديم و ليست افراد مورد نظر را ارائه داديم. سپس با شهيد آيت‌الله مدني صحبت كرديم. آقاي آل‌اسحاق را ـ‌كه همراه ما بودـ به ايشان معرفي كرديم و گفتيم پسر حجت‌الاسلام آل‌اسحاق معروف است. ايشان كه آقاي آل‌اسحاق را مي‌شناختند به زبان تركي گفتند:«چُخ ياخچي»، يعني خيلي خوب و بعد خدمت آقاي شهيد قاضي رفتيم. شهيد قاضي گفت:«چرا خودتان را بيشتر معرفي نكرديد؟ شما اهل تحقيق و تفسير هستيد. مدت‌ها زنداني بوديد... چرا مانند يك فرد معمولي پيش من آمديد؟» به ايشان گفتم:«هر ذره كه در حساب نايد ماييم/ من دانم و دوست كانچه هستم، هستم.» آيت‌الله قاضي بيشتر خرسند شد. لذا تمامي افراد پيشنهادي ما را كه براي فرماندهي سپاه پاسداران تبريز در نظر گرفته بوديم، تأييد كردند. سفر ديگر ما به كرمانشاه بود كه در معيت مرحوم آقاي لاهوتي، نماينده وقت امام خميني(ره) در سپاه، صورت گرفت. در كرمانشاه با ائمه جمعه و مقامات آن استان جلسه گذاشتيم. در آن جلسه اسماعيل ططري ـ‌كه طبق معمول ريش بلندي گذاشته بودـ حضور داشت. او بلند شد و گفت:«من ۴۰۰ نفر نيروي مسلح دارم و اگر شما سپاه را تشكيل بدهيد، تكليف اينها چه مي‌شود؟» آقاي لاهوتي از من پرسيد:«چه كار كنيم؟» گفتم:«اين كار را به عهده من بگذاريد. من عصر مي‌روم و به آنها سر مي‌زنم تا ببينم در چه وضعيتي هستند.» آن موقع در سال ۵۸ واقعاً خيلي دل و جرئت مي‌خواست كه كسي بيايد در بين كساني برود كه همگي مسلح بودند و از اسلحه گرفتن فقط شليك كردن را بلد بودند. به هر حال به آنجا رفتم و نگاهي به حال و احوالشان انداختم و سپس اسلحه‌هايشان را گرفتم و براي آزمون نيروي بدني آنها يقه چند تايشان را گرفتم و آنها را هل دادم، ديدم آدم‌هاي چابكي هستند. براي گزينششان بيشتر روي مسائل ظاهري تأكيد كردم و چند سؤال ابتدايي هم از آنها پرسيدم و تا سحرگاه پرونده‌هاي آنها را يكي‌يكي بررسي كردم و نهايتاً ۲۶۰ تن از آنها را براي عضويت در سپاه گزينش كردم. بقيه را كه تعدادشان حدود ۱۴۰ نفر مي‌شد و ظاهر مناسبي هم نداشتند، رد كردم و دستور دادم اسلحه‌هايشان را تحويل دهند. آقاي ططري و دوستانشان خيلي از اين كار ابراز رضايت كردند. آنها واقعاً در درگيري‌هاي كردستان بسيار زحمت كشيدند و در جنگ تحميلي هم خيلي مؤثر واقع شدند.

يكي از مسائل مهم درمقوله تشكيل سپاه، كاركرد اولين نماينده امام در اين نهاد يعني مرحوم لاهوتي است. چه شد كه امام به اين تصميم رسيدند كه وي را بر كنار كنند؟ آيا گزارشات شما به امام در اين‌باره مؤثر بود؟
بله. من در يكي ازديدارها باحضرت امام خدمت ايشان عرض كردم كه آقاي لاهوتي انساني عطوف است و در مواردي هنوز تحت تأثير عواطف خود به فرزندش كه با مجاهدين ارتباط دارد، قرار مي‌گيرد. ازسوي ديگر به لحاظ ارتباطاتي كه با مجاهدين در زندان قبل از انقلاب دارد، نسبت به برخي از آنها هم خوشبين است... بعد از مدت كوتاهي، امام ايشان را بركنار كردند و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رابه جاي ايشان منصوب فرمودند. بعدازاين ماجراعده‌اي ازاعضاي سپاه تصميم گرفتند كه خدمت امام بروند وعلت عزل آقاي لاهوتي را جويا شوند. آنها درباره اين تصميم توجيه نبودند. احتمال تحريك شدن بعضي از آنها توسط منافقين هم بود. به آنها گفتم كه از دست زدن به اين كار خودداري كنند، چون امام خميني(ره) تشخيص آخر است و هر كاري مايل باشند انجام مي‌دهند. آنها به حرف‌هايم گوش ندادند و به قم رفتند، درحالي كه هيچ‌يك از اعضاي شوراي فرماندهي همراه آنها نبودند. امام خميني(ره) وقتي حرف‌هاي آنها را شنيدند با توجه به اصل موضوع سخنراني مهمي ايراد كردند كه تاريخي شد. ايشان به آنها فرمودند:«شما برويد مردم را بسيج كنيد تا فنون رزمي را ياد بگيرند. شما بايد ۲۰ ميليون بسيجي داشته باشيد.» چنين شد كه بنياد بسيج گذاشته شد و اين ديدار به‌رغم تلاش‌هاي مذبوحانه منافقين منجر به تشكيل بسيج شد. 

يكي از مسائلي كه در آن ايام در دستور كار مجاهدين خلق يا منافقين قرار داشت، نفوذ در همه دستگاه‌هاي اجرايي بود و چنان‌كه ديديم از ناحيه فرزند آقاي لاهوتي به سپاه هم نزديك شده بودند، اما تا زماني كه ما در سپاه بوديم و با توجه به مراقبت‌هايي كه مي‌كرديم آنها نتوانستند در اين نهاد انقلابي نفوذ كنند. براي گزينش و پذيرش عضو در ستاد مركزي كنترل شديدي به عمل مي‌آورديم و به اين راحتي عضو نمي‌پذيرفتيم و فقط افرادي كه صد در صد روي آنها يقين داشتيم، مي‌پذيرفتيم، اما بعدها در اين نهاد هم نفوذ كردند. حتي در دفتر آقاي محسن رضايي مي‌خواستند ايشان را ترور كنند و اين ماجرايي بود كه در روزنامه‌ها هم منعكس شد. با وجود اين سپاه رشد كرد و نهادينه شد و مشكلات آن خيلي كمتر از مشكلات موجود در كميته انقلاب اسلامي بود. به فرموده امام خميني(ره):«اگر سپاه نبود كشور هم نبود.»

حمايت‌هاي حضرت امام از نهاد نوتأسيس سپاه، ازفصول در خور مطالعه در تاريخچه اين نهاد انقلابي است. از مصاديق برجسته اين حمايت‌ها چه مواردي را به خاطر داريد؟
حضرت امام خميني(ره) از همان ابتدا با محبت فراوان و عنايتي ويژه به سپاه پاسداران نگاه و از آن حمايت مي‌كردند. آينده‌نگري، تيزبيني و واقع‌نگري حضرت امام خميني(ره) سپاه پاسداران را در مدت كوتاهي كه از تشكيل آن مي‌گذشت مشهور و معروف كرد. كارآيي سپاه پاسداران و خدمات چشمگيري كه از همان آغاز داشت، از سپاه تصويري زيبا و روشن در افكار و اذهان عمومي ترسيم كرد. 

اگر مجموع سخنراني‌هاي حضرت امام خميني(ره) را در نظر بگيريد، آن وقت متوجه مي‌شويد كه امام خميني(ره) در بين نيروهاي مسلح نسبت به سپاه پاسداران بيشترين توجه را داشتند. اين مطلب اهتمام ويژه حضرت امام خميني(ره) را براي تشكيل يك نيروي مسلح، مؤمن و متدين مشخص مي‌كند. به نظر من يكي از شاه‌بيت‌هاي غزل تماشايي انقلاب اسلامي اهتمام امام خميني(ره) به تشكيل سپاه پاسداران است كه كارنامه آن، چه قبل از جنگ، چه در حين جنگ و چه بعد از آن كاملاً مشخص است. امام خميني(ره) بود كه دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر و خط‌مشي آن را مشخص كردند.
 
ايشان تأكيد مي‌كردند كه اعضاي آن بايد از افراد مخلص و متعهد باشند و تنها دنبال اسلحه، فشنگ و فانوسقه نباشند. امام خميني(ره) ظرفي مي‌خواستند كه ايمان مظروفش باشد و به همين دليل بيشترين سرمايه‌گذاري را روي سپاه كردند و در نهايت حاصلش هم مشخص شد. هر جا كه ناآرامي به وجود مي‌آمد، سپاه پاسداران در آنجا حضور پيدا و آرامش را برقرار مي‌كرد. نمونه اين‌گونه اقدامات را مي‌توان به وضوح در بحران‌ها و ناآرامي‌هاي ايجاد شده در پاوه، مريوان، سنندج، سقز، مهاباد، بوكان، تركمن‌صحرا و خوزستان مشاهده كرد، اما شايد اوج بالندگي و افتخار سپاه حضور در جنگ تحميلي باشد كه توانست در جريان آن قابليت‌هاي خود را آشكار كند و حرف آخر را بزند. وقتي امام خميني(ره) اين عملكردها را از سپاه مي‌ديدند خيلي ابراز رضايت و امتنان مي‌كردند. مثلاً در ملاقاتي كه با ايشان داشتيم، فرمودند:«اگر سپاه نبود، كشور هم نبود.» اين جمله خيلي مهم و نشان از اعتقاد عميق حضرت امام خميني(ره) به سپاه پاسداران و ضرورت توسعه و تقويت آن بود. 

اين ملاقات در ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ صورت گرفت كه من به اتفاق فرمانده وقت سپاه خدمت امام خميني(ره) رسيدم و گزارشي از حوادث كردستان، نحوه عمليات و فعاليت‌هاي سپاه به اضافه مجموعه مشكلات روياروي سپاه، از جمله كمبود بودجه اين نهاد را خدمت ايشان ارائه داديم. امام خميني(ره) ضمن ابراز رضايت و تشكر از مجموعه فعاليت‌ها پيام مهمي خطاب به سپاه پاسداران دادند و طي آن گفتند:«من از سپاه راضي هستم و به هيچ‌وجه نظرم از شما برنمي‌گردد. اگر سپاه نبود، كشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسيار عزيز و گرامي مي‌دارم، چشم من به شماست. شما هيچ سابقه‌اي جز سابقه اسلامي نداريد. سلام مرا به همه برسانيد. من از همه شما تشكر و براي همه دعا مي‌كنم. اوضاع هم ان‌شاءالله به‌تدريج درست و نارضايتي‌ها رفع مي‌شود. خطر مملكت را تهديد نمي‌كند، [فقط] زحمت ما را فراوان مي‌كنند و آنها را سركوب مي‌كنيم. بايد بيشتر كار كرد، بايد بيدار بود. اوضاع مملكت خوب مي‌شود و اينطور نمي‌ماند. به دولت هم دستور مي‌دهم سريعاً به كارهاي شما رسيدگي كند و بودجه شما را هرچه سريع‌تر بپردازد. خداوند همه شما را تأييد كند.» (۱)
اين بزرگ‌ترين سند افتخار براي من و همكارانم در سپاه پاسداران است. نقش و سهم اعضاي اوليه شوراي فرماندهي سپاه پاسداران در ارائه كارنامه انقلابي سپاه پاسداران به حضرت امام خميني(ره) تعيين‌كننده بود. مع‌الاسف چند ملاقات ديگر ما با حضرت امام خميني(ره) و نقطه نظرات ايشان درباره سپاه پاسداران در جايي درج نيست. دولت موقت اعتقادي به كار ما نداشت. در حالي كه اگر ما و جوان‌هاي انقلابي سپاه را قبول داشت ديگر نيازي نبود امام خميني(ره) دستوري مبني بر پرداخت بودجه صادر كنند. در راستاي اجراي دستور امام خميني(ره) يك هفته بعد هاشم صباغيان از طرف دولت موقت به ستاد سپاه پاسداران آمد. وقتي رئوس فعاليت‌ها و اقدامات سپاه در غرب كشور و مقابله با گروهك‌ها را به او گزارش داديم، تصوير ديگري برايش ترسيم شد و نظرش تغيير كرد و گفت:«خيلي از كار شما خوشم آمد و اصلاً باورم نمي‌شد بتوانيد پشتيباني براي دولت باشيد.» البته آقاي صباغيان براي حل مشكلات سپاه پاسداران نيامده بود، بلكه در پاسخ به نهيب امام خميني(ره) به سپاه آمده بود. لذا نظر دولت موقت نسبت به سپاه اصلاً تغيير نكرد. آنها همچنان ما را به رسميت نشناختند و كاري به عهده ما واگذار نكردند. اعتقاد داشتند آنهايي كه اسلحه در دست دارند در كشور ناآرامي ايجاد مي‌كنند. خود من دو بار با مرحوم مهدي بازرگان ملاقات كردم و گزارش‌هايي از عملكرد سپاه پاسداران ارائه دادم. آقاي بازرگان با توجه به دستگيري مجتبي طالقاني از ما گلايه‌مند بود ومي‌گفت:«شما اسلحه‌تان را زمين بگذاريد و كار ديگري انجام بدهيد. اين كارها مربوط به ارتش است. جوان‌ها بروند درس بخوانند و شما هم برويد در دستگاه‌هاي اجرايي كار كنيد.» او مي‌گفت:«چه كار داريد دائم مي‌رويد و مي‌آييد و مردم را مي‌ترسانيد! مرا هم مي‌ترسانيد و از ديدن شما وحشت مي‌كنم.» مي‌گفت من شما را سمبل اسلحه و خشونت مي‌دانم! و در قيافه‌تان خشونت هست! اينها همه برآمده از نوع تفكر آقاي مهندس بازرگان بود كه اصلاً انقلابي برخورد نمي‌كرد و دنبال مماشات و سازش بود. اطراف ايشان را هم يك عده ليبرال احاطه كرده بودند كه اصلاً اعتقادي به مسلح شدن مردم نداشتند. نمي‌خواهم مرحوم مهندس بازرگان را متهم كنم، ولي از عملكرد ايشان و تفكرات همكارانشان معلوم شد كه اصولاً معتقد به حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه كه سپاه پاسداران بازوي اجرايي آن باشد، نبودند.
پي‌نوشت:
(۱) روزنامه كيهان، سه‌شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۲ و صحيفه امام، ج ۹، ص ۳۱۴
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار