کد خبر: 470472
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
بازكاوي رويكرد‌هاي سياسي امام خميني (ره) در آغاز نهضت اسلامي درگفت و شنود با آيت‌الله محمد مؤمن
شاهد توحيدي

اين ترفند تنها يك پادزهردارد وآن نيز رجوع به خاطرات و تحليل‌هاي چهره‌هايي است كه درمتن اين رخداد بزرگ تاريخي بوده‌اند. درگفت وشنود پيش روي فقيه عاليقدر و يار ديرين انقلاب و امام(ره)، حضرت آيت‌الله حاج شيخ محمدمؤمن به بازگويي خاطرات خويش از اين برهه از تاريخ انقلاب پرداخته‌اند كه لطف ايشان را سپاس مي‌گوييم.


با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت دراين گفت‌وگو، ما وقتي علل توفيق حضرت امام (ره) در نهضت اسلامي را مرور مي‌كنيم به علتي مهم برمي‌خوريم كه همانا قرارداشتن ايشان در مكانت «مرجعيت»است. از منظرشما اين خصيصه امام(ره) تا چه ميزان در پيشرفت و توفيق نهضت دخيل بوده است؟
بسم‌الله‌الرحمن الرحيم. بايد عرض كنم كه نه تنها در مقطع انقلاب، كه در ادوار مختلف تاريخ ايران، مرجعيت تنها پشتيبان ملت بوده است. مرجعيت يك قدرت است و اين قدرت وابسته به قدرت الهي است. البته نمي‌گويم هر كسي كه رساله‌اي نوشت حتماً پشتيباني خدايي پشت سراوست. شما يك نان هم بخواهيد بخوريد، خوب يا بد دارد. اصل مرجعيت، محور و اساس روحانيت است. اين متخذ از جملات آقا امام‌عصر‌(عج) است. ما وظيفه داريم در هر شرايطي، احترام و مقام مرجعيت را حفظ كنيم و در برابر اين مقام، كرنش كنيم. يكي از خصوصيات اخلاقي مرحوم امام (ره) همين بود. مثلاً در برابر آقاي بروجردي به حد زيادي كرنش داشتند. با اينكه اختلاف سليقه داشتند ولي امام (ره) نسبت به ايشان خيلي خضوع مي‌كردند و به هيچ وجه حاضر نبودند كه با وجود ايشان، تشكيلاتي، رفت و آمدي، رساله يا چيزي در اين وادي براي خودشان داشته باشند. براي ايشان مرجعيت اصل بود. همان‌طور كه در گذشته مرحوم ميرزاي شيرازي را در جريان تنباكو و مرحوم آخوند را در جريان مشروطه مشاهده مي‌كنيم. از اين رو حكومت‌ها از مرجعيت وحشت مي‌كردند و هميشه درپي آن بودند كه در كار مرجعيت دخالت‌هايي انجام دهند. بنابراين اين جايگاه بايد هرچه بيشتر حفاظت شود و وظيفه هر مسلماني تأدب به اين مقام است. حتي روحانيون موظف به تبعيت از آن هستند، زيرا مرجع تنها پشتيبان مملكت شيعه بعد از آقا ولي عصر(عج) است.

بپردازيم به خاطرات جنابعالي از آغاز نهضت اسلامي درسال۴۱. از منظر شما نقطه آغاز وقايع اين دوره، از چه رويدادي بود؟
به نظرمن از رفراندومي كه در ششم بهمن ماه سال ۱۳۴۱ انجام شد. از اين رفراندوم عده‌اي استقبال كردند و عده‌اي مخالفت. به هر صورت رژيم كار خودش را تمام شده تلقي كرد و با موفقيت اين مرحله را پشت سر گذاشت. به اين عنوان كه آنچه ما مي‌خواستيم تصويب شد و از آن تعبير به انقلاب شاه و ملت شد. از ششم بهمن به بعد حادثه خاصي مطرح نشد.

زمينه‌هاي بروز درگيري در مدرسه فيضيه چه وقايعي بودند؟ چون اين رويداد نقطه عطفي در مبارزات بودند.
البته در آن دوره، نشر و تكثير اعلاميه‌ها ادامه داشت. علما از شهرستان‌هاي مختلف به امام (ره) نامه مي‌نوشتند و امام (ره) جواب مي‌دادند و مردم جوابيه‌ها را منتشر مي‌كردند. بعد از مدتي عيد نوروز فرا رسيد و امام (ره) به خاطر رفراندوم و درگيري‌هايي كه به همين مناسبت ايجاد شده بود، عيد را عزاي عمومي اعلام كردند. شاه از اعلام عزاي عمومي خيلي عصباني شد و مأموران را به قم فرستاد تا شلوغ كنند. 
آنها اول به منزل امام (ره) آمدند اما نتوانستند كاري صورت دهند. بعد به مدرسه حجتيه كه مراسمي نيز در آنجا تشكيل شده بود رفتند و آنجا هم بنا به دلايلي كه براي ما روشن نيست، سر و صدايي نكردند. 
در بعد‌از‌ظهر به مدرسه فيضيه آمدند. آنجا مرحوم آيت‌الله گلپايگاني مراسم سوگواري گرفته بودند. آنها در ميان صحبت‌هاي آقاي انصاري قمي – كه خدا رحمتش كند- شلوغ كردند. در آن هنگام آقاي انصاري كار خوبي انجام داد! ايشان بلندگو را با دست بالا گرفت كه به دست آنها نيفتد. خيلي خوشمان آمد، پيرمرد با اينكه مبارز هم نبود ولي خيلي كار خوبي انجام داد. درگيري شديدي شروع شد. 
خيلي از طلاب را زدند. زخمي و خونين كردند و دست و پا و سرشان را شكستند. بعضي‌ها را از بالاي پشت‌بام به پايين انداختند! يك نفر هم بعدها به دليل همين حادثه، از دنيا رفت. اگر اشتباه نكنم مرحوم آقا سيد يونس رودباري بود كه امام (ره) بعدها اسمشان را در بيانات يا اعلاميه‌ها آوردند. بعد به عنوان اعلام فاتحه‌خواني براي شهداي فيضيه جلسات عزاداري شروع شد. در همان روزها امام(ره) هم از جلسه درس به فيضيه آمدند. جلوي يكي از حجرات نشستند و فرمودند:«بياييد فاتحه‌‌اي بخوانيد براي شهدايمان» يا يك چنين تعبيري. بعضي از آقايان روضه خواندند و گريه كردند. آن روزها همين‌طور اعلاميه بود كه منتشر مي‌شد. از شهرستان‌ها هم به وفور، عرض تسليت مي‌رسيد و براي شهداي فيضيه اعلاميه مي‌دادند.

بهره‌برداري امام(ره) از حادثه مدرسه فيضيه به چه شكل‌هايي صورت گرفت؟
در همان روز واقعه، بعضي از نزديكان امام (ره) براي آنكه مبادا مأموران به منزل امام (ره) بيايند، خواستند در منزل را ببندند اما امام (ره) از اين مسئله خيلي عصباني شدند و فرمودند:«اگر فشار بياوريد، خودم الان به فيضيه مي‌روم». فردا صبح متوجه شديم كه گويا تنها منزلي كه در آن حوالي درآن باز بود، منزل امام (ره) بود. من خودم آنجا بودم. ايشان خودشان از صبح بيرون نشسته بودند. هرچند نفري كه وارد حياط مي‌شدند، براي آنها صحبت مي‌كردند. 
اين از عجايب بود زيرا منتظر نمي‌ماندند كه عده‌اي جمع شوند و بعد سخنراني كنند. هر پنج يا ده نفري كه مي‌آمدند، ايشان همينطور صحبت مي‌كردند و تعبيرشان از عمل آنها اين بود كه «با دست خودشان گور خودشان را كندند، آنها ۲۰ هزار مبلغ، براي ما درست كردند!» مي‌فرمودند: «عجب غلطي كردند، خودشان هم نفهميدند چه كرده‌اند، خيلي به نفع ما شد». البته به اين معنا نبود كه از حمله به طلاب خوشحال بودند، بلكه منظورشان اين بود كه بايد از كار آنها به طور مناسبي بهره‌برداري شود. مثل اينكه در بعد فلسفي بخواهيم مثال بزنيم، بالاخره شيطان بد است. اما در اصل وجودش برحسب مباني فلسفه خير است و آن عدم‌هايش و آن جاهليت و آن تكبرش براي تكامل انسان لازم است. مثل اينكه اگر سرما و گرما نباشد انسان به فكر اختراعات نمي‌افتد. به هرحال منظورشان اين بود كه بايد از عمل آنها بهره‌برداري شود.

بازتاب درگيري فيضيه چگونه بود؟
بعد از جريان فيضيه، اعلام فاتحه‌خواني شروع شد. برگزاري مجالس عزاداري در تهران و شهرستان‌ها، مخصوصا در تهران و اصفهان و مشهد، تا محرم ادامه داشت. بعد از اينها در تبريز، شيراز، خوزستان و اهواز هم مجالس خوبي تحت عنوان فاتحه‌خواني براي شهداي فيضيه برگزار شد. تا اينكه محرم فرا رسيد و امام(ره) با بيانيه‌اي از رؤساي هيئت‌ها خواستند كه در نوحه‌هايي كه هنگام عزاداري براي زنجيرزني و سينه‌زني خوانده مي‌شود، داستان فيضيه را هم بيان كنند. خودشان نيز در مجالس شركت مي‌كردند.

سخنراني حضرت امام(ره) در فيضيه در چه شرايط و بستري آغازشد؟
اساساً مردم براي روز عاشورا آماده بودند. از پيش معلوم شد كه آقا قرار است روز عاشورا به فيضيه بيايند. روز عاشورا – سيزدهم خرداد- ايشان به فيضيه آمدند و ايراد نطق غراي ايشان، رژيم را به وحشت انداخت كه به دنبال آن، حادثه پانزده خرداد به وجود آمد. من شب دوازدهم محرم خدمت ايشان بودم كه به اتفاق به كوچه حكيم- كه در پايين شهر قم بود – رفتيم. آن جا جمعيت صف كشيده بودند و يادم هست اين شعر را مي‌خواندند: آيت‌الله‌العظمي روح‌الله‌الموسوي الخميني، جان‌ها فدايت، جان ما خاك پايت...
همه جلسات به همين نحو بود. تهران هم خيلي خوب انجام وظيفه كرد. روحانيون هم در مجالسشان خيلي خوب صحبت كردند.

از شب ۱۵ خرداد و دستگيري حضرت امام (ره)چه خاطره‌اي داريد؟
شب پانزده خرداد، من در جلسه‌اي خدمت امام(ره) بودم. پس از پايان جلسه، ما همراه با آقايان به منزل يكي از دوستان كه پشت منزل امام (ره) بود رفتيم. شب آن جا مانديم. ايشان صبح براي گرفتن نان از منزل خارج شدند. وقتي كه برگشتند گفتند:«فيضيه شلوغ شده!» ما اينگونه از دستگيري حضرت امام (ره) مطلع شديم و آمديم در جلسه منزل آقاي آ سيد احمد زنجاني – ابوي آقاي حاج آقا موسي زنجاني – شركت كرديم تا ببينيم چه بايد كرد. بيشتر مراجع آنجا بودند... مرحوم آقاي داماد، مرحوم آقاي سلطاني، مرحوم حاج آقا مرتضي حائري و...

پس ازشب ۱۵ خرداد، اولين ديدارتان با حضرت امام(ره) كي و كجا دست داد؟
حضرت امام (ره) حدود دو ماه زنداني بودند. بعد از آزادي، ايشان را به قيطريه بردند. شايد بعدازظهر بود كه به ما اطلاع دادند امام(ره) آزاد شده است. بعضي از دوستان زرنگي كردند. البته حق با آنها بود؛ همان بعدازظهر شب ماشين گرفتند و به ملاقات حضرت امام(ره) رفتند. ما كوتاهي و تنبلي كرديم، توفيق نبود. صبح زود ماشين گرفتيم و به آنجا رفتيم. مردم زيادي هجوم آورده بودند. جلوي مرا گرفتند و نگذاشتند خدمت امام(ره) برسم. در طول سال ۱۳۴۲ امام(ره) همان جا زير نظر بودند و حاج آقا مصطفي آن وقت در قم منزل ايشان را سرپا و گرم نگه مي‌داشت. 
وظيفه خودش مي‌دانست كه اين كار را انجام دهد و ما خدمت ايشان مي‌رسيديم. من اواخر سال ۱۳۴۲ به عراق رفتم و حدود شش ماه آن جا بودم. همان زمان بودكه امام(ره) به قم برگشتند و ما در مدرسه مرحوم آقاي بروجردي در نجف، بازگشت امام(ره) را به قم جشن گرفتيم. اجمالاً خاطرم هست كه مردادماه بود و وقتي از عراق برگشتيم نوار آن جلسه را همراه آورديم. اما الان از آن نوار اطلاعي ندارم. خواست خدا بود كه نوار را سر مرز از ما نگرفتند.
 وسايل را بازرسي كردند، اما كاغذي روي نوار بود كه آنها آن را برنداشتند و نوار را نديدند. وقتي ما به قم آمديم، تابستان بود و حضرت امام(ره) در همين منزلشان درس مسائل مستحدثه داشتند كه من متأسفانه نتوانستم حضور داشته باشم، البته غير از جلسات آخر. بعدها از يادداشت‌هاي برادر بزرگوارمان حضرت آيت‌الله گيلاني استفاده كردم و نوشته ايشان را گرفتم از روي آن رونويسي كردم. ايشان مسئله سفر به فضا را مطرح كرده بودند. اين مسئله را كه مثلاً اگر هواپيمايي ساخته شود كه سرعتش بيشتر از سرعت گردش زمين باشد حكم نماز و روزه در اين ايام چه مي‌شود؟

دردوره تلمذ و مصاحبت با حضرت امام(ره)، ازحالات و جنبه‌هاي معنوي ايشان چه خاطرات و گفتني‌هايي داريد؟
وقتي كه در نجف بودم به آقايان و دوستان طلبه مي‌گفتم كه همه طلاب قم عاشق امام (ره) هستند و طوري به ايشان علاقه‌مندند كه از نظر معنوي، شايد يكي از طلاب نجف را نسبت به يكي از مراجع نجف، اين طور پيدا نكنيم. همه شيفته امام(ره) بودند. وقتي امام(ره) در مسجد اعظم صحبت مي‌كردند، مسجد پر از جمعيت مي‌شد و طلبه‌ها با شنيدن صحبت‌هاي ايشان شديداً گريه مي‌كردند. امام(ره) با اين جذبه معنوي و با راهنمايي‌هايي كه مي‌فرمودند مبارزات را شروع كردند و تا آخر پيش بردند. اين واقعيت است كه هيچ سخنراني، جز ايشان نبود كه مردم را به خدا و توحيد راهنمايي كند يا اينكه بگويد همه چيز به دست خداوند تعالي است و ما داريم به وظيفه خود عمل مي‌كنيم. امام(ره) اين‌طور بودند. امام(ره) از نظر معنوي يك فرد استثنايي بودند. 
حالا با توكل به خدا اميدواريم باز كساني را داشته باشيم كه بتوانيم به او پناهنده شويم. در عين اينكه ما براي بزرگان و علما احترام قائل هستيم، اما مثل ايشان كم است كه بتواند آن‌طور مردم را جذب كند. 
به تقوا و عدالت ايشان، اعتماد بسياري وجود داشت، ايشان يك فرد فوق‌العاده بودند. امام(ره) به مسائل معنوي بسيار اهميت مي‌دادند و مي‌فرمودند:«چطور مي‌توانيم شكر خدا را به جا آوريم كه خداوند به وسيله سرنيزه طاغوتي‌ها، ما را متوجه خودمان كرده است».
واقعاً نديديم كه ايشان جز خدا چيز ديگري را مطرح كنند. امام(ره) در زمان فوت آيت‌الله بروجردي به تب مالت مبتلا بودند و براي استراحت به تهران رفتند و در امامزاده قاسم تجريش ساكن شده بودند. ايشان وقتي عصباني مي‌شدند، تبشان عود مي‌كرد. به ياد دارم كه حضرت امام(ره) در همان روزها، هنگام درس نسبت به يكي از برادران محترم كه عاشق امام(ره) بود ولي گاهي اشكالات سستي مطرح مي‌كرد، قدري تندي كردند. البته در حال تندي مسائل اسلامي و انساني را هم كاملاً رعايت مي‌كردند.
 قضيه از اين قرار بود كه اين برادر اشكال بي‌پايه‌اي را مطرح كرد. امام(ره) ناراحت شدند و فرمودند: «آقا صحبت نكنيد فعلاً شما بايد گوش كنيد. اينجا جاي گوش كردن است. معلوم مي‌شود مطالعه نكرده‌ايد». معمولاً تعبيراتي كه ايشان در موقع عصبانيت داشتند، در همين حد بود. اما درآن روز، غير از اين تعبير تندي هم داشتند. ايشان فرمودند: «معلوم مي‌شود كه شما فهمتان را در منزل جا گذاشته‌ايد. من كه نمي‌توانم از خارج فهم وارد كنم». به دنبال اين صحبت فوراً فرمودند:«اين مطلب را براي اين‌ به ايشان مي‌گويم كه من بارها از فكرشان استفاده كرده‌ام و حالا انتظار ندارم كه ايشان حرفي را بفرمايند كه در شأنشان نيست». اين جمله نسبت به آن برادر، نوعي تندي بود كه امام(ره) به دنبالش فرستاد تا از ايشان عذرخواهي شود. 
آقاي مسعودي براي من نقل كرد:«امام (ره) فرموده‌اند كه تبشان عود كرده است و به من فرمودند كه برو و از اين آقاي شيخ از بابت عصبانيت ديروز من عذرخواهي كن. گفتم: آقا ايشان و همه علاقه‌مند شما هستند. احتياجي به عذرخواهي نيست.» ايشان فرمودند: «اين جواب براي من قرب نمي‌شود. من اگر بميرم و اين شخص از من ناراضي باشد، من چه خواهم كرد؟ چطور جواب خدا را بدهم». من به خدمت آن برادر محترم رفتم و به ايشان گفتم كه حاج‌آقا روح‌الله – به تعبير آن موقع- اين‌طور فرمودند و او هم شروع به گريه كرد كه چرا من بايد حرفي بزنم كه امام(ره) ناراحت شوند و به دنبالش كسي را سراغ من بفرستند.‌ اما يكپارچه تجسم عيني معنويات، تقوا و عرفان بودند.

برگرديم به خاطرات حضرتعالي از جريان مبارزات. ظاهراً شما شاهد واكنش مهم حضرت امام(ره) به پيام يكي از علماي نجف بوده‌ايد. ماجرا چه بود؟
در سال ۱۳۴۳ وقتي من از نجف برگشتم يكي از آقايان علماي آن جا پيامي داد تا به حضرت امام(ره) برسانم. من به خدمت ايشان رفتم، امام(ره) درآن دوره بعضي از افراد نهضت آزادي را تأييد كرده بودند. به اين صورت كه در يكي از سخنراني‌هاي خود نامي از آنها برده بودند. آن عالم نجفي به من گفته بود كه به امام(ره) بگو اين افرادي كه شما تأييد كرده‌ايد كارشان سياسي است. كار اينها به مبارزه شما لطمه مي‌زند. 
وقتي اين مطلب را خدمت ايشان عرض كردم، چند جواب دادند. يكي اين بود كه:«ايشان دور است و نمي‌داند جريان چيست و چطور بايد اين مبارزه را پيش برد. ديگر اينكه در بين اين افراد، افراد صالحي هستند و من آنها را مي‌شناسم. سوم اينكه وضعيت ما طوري است كه اگر الان يك نفر يهودي يا بهايي – اين تعبير از من است – با شاه در بيفتد به خاطر اينكه دستگاه طاغوتي را تضعيف كنيم او را تأييد مي‌كنيم».

آيا درآن دوره شاهد عقب‌نشيني عده‌اي از مبارزين هم بوديد؟
يكي از بزرگان‌آن موقع در جلسه‌اي به مرحوم آقاي رباني شيرازي گفت:«ما، هي گفتيم مي‌كشند». آقاي رباني گفت:«خير نمي‌كشند». گفتيم‌:«مي‌زنند». آقاي رباني گفت:«نمي‌زنند». حالا ديديد كه هم كشتند و هم زدند! آقاي رباني به ايشان جواب داد:«خود جناب‌عالي يكي ازكساني بوديد كه مبارزه را شروع كرديد و ما هم دنباله رو شما بوديم، حالا چه شده كه اين حرف‌ها را مي‌زنيد؟» آن آقا گفت:«منظور ما فقط تذكر بود نه اينكه درگيري پيش بيايد، آن هم تا اين حد». بعضي عقيده‌شان در اين مسئله و اينگونه مسائل، فقط نهي از منكر بود نه اينكه اين قضايا تا حد كشته شدن پيش برود. 
ممكن است بعضي‌ها در خصوصيات فردي، يك نوع ترس داشته باشند يا ممكن است بعضي از نزديكان، شخصي را مجبور به احتياط كنند. درست است كه وقتي انسان وارد صحنه مبارزه مي‌شود، احتمال گرفتاري هست و چه بسا با چشم خود ببيند كساني دستگير مي‌شوند، ولي تا وقتي خودش گرفتار نشده، از مبارزه باز نمي‌ايستد. البته ساليان درازي بود كه فقط تعداد كمي در حوزه قم دستگير و زنداني مي‌شدند يا به گوشه وكنار تبعيد مي‌گشتند.

از ديدگاه جنابعالي، چرابرخلاف تصور برخي، امواج قيام ۱۵ خردادبه خاموشي نگراييد و در ابعاد مختلف ادامه يافت؟
تاريخ اثبات كرده است كه اگر مبارزه مباني اصيلي داشته باشد، خاموش نمي‌شود. در حال حاضر هم درخاورميانه حكومت‌هايي هستند كه دارند اين اشتباه را مي‌كنند. مثلاً دردوره انقلاب مصر، تعداد زيادي را اعدام يا ضرب و شتم كردند. اينها فكر مي‌كنند كه با اين كارها مي‌توانند جلوي مبارزه را بگيرند. در صورتي كه اين كارها، مسائل را حساس‌تر مي‌كند. مصر يقيناً گام به گام، به حكومت اسلامي نزديك‌ مي‌شود. 
منتها دشمنان متوجه نيستند و نمي‌فهمند. چون جامعه شناسي يك قواعد قطعي عام ندارد. برحسب مباني جامعه شناسي كه الان در دسترس است، نمي‌توان حكم‌هاي قطعي كرد. محققين در بين كشورها فرق نمي‌گذارند. مثلاً در اين جا مرحوم امام (ره) خيلي فعاليت كردند و پيشتاز مبارزات بودند. آنها فكر كردند كه مثلاً در عراق آقا سيد محمد باقر صدر نيز، چنين خواهد بود. لذا تصميم گرفتند او را هرچه زودتر اعدام كنند تا به جايي نرسد! اما چه بسا كه خود اين مسئله در آن جا مقدمه حركت و تحولاتي شد. زيرا شاهد بوديم كه گروه‌هايي به دنبال مرحوم شهيد صدر اقداماتي انجام دادند. در الجزاير نيز همين‌طور؛ در ليبي هم طور ديگر. همه خصوصيات خاص خودشان را براي انقلاب داشتند.

دستگيري مجدد امام(ره) و تبعيد ايشان به تركيه درچه شرايطي انجام گرفت؟ شكل ماجرا چگونه بود؟
قبل از آن بايد اشاره كنم كه حضرت امام(ره) در جلسات درس‌هايشان در مسجد اعظم، به روزنامه‌ها سخت اعتراض كردند. در روزنامه‌ها بعد از زماني كه امام(ره) از تهران به قم آمدند نوشته بودند كه آقاي خميني به مسئولان نظام طاغوتي – به تعبير من – قول داده تا ديگر دركارهاي سياسي دخالت نكند! اين دروغي بود كه به امام(ره) نسبت دادند و من به ياد دارم كه امام(ره) وقتي كه به مسجد اعظم تشريف بردند، فرمودند:‌«آيا اين طلبه خميني اين حرف را زده؟‌ كه من بگويم تا مردم تكه‌تكه‌اش كنند». تعبير تندي هم كردند. 
درست به خاطر ندارم مثل اينكه اينطور بود:«و شما روزنامه‌چي‌ها چرا دروغ مي‌نويسيد؟» سخنراني ايشان را شايد آقايان در دست داشته باشند كه ايشان فرمودند:«كار كه حالا زياد است، اگر مي‌گوييد زندگي ما نمي‌چرخد برويد وكيل شويد! خود اينها به من گفتند حالا روزنامه‌نگاري براي ما آسان است، براي اينكه متن مقاله از طرف ساواك تهيه مي‌شود و به ما مي‌گويند بنويس. خيال ما راحت است! احتياج به اينكه ما بنويسيم و نشان دهيم ندارد». در يك سخنراني تند، ايشان باز علناً اعلام كردند كه:«ما هرگز سر سازگاري با رژيم را نداريم». علي‌القاعده دولت طاغوت خيال مي‌كرد با اين مختصر فشاري كه به امام(ره) آمد، ايشان تسليم مي‌شوند و سازگاري پيدا مي‌كنند.
 به همين دليل ايشان را رها كردند تا ببينند چطور مي‌شود. تا اينكه مسئله كاپيتولاسيون پيش آمد و امام (ره) آن سخنراني عالي و تند را ايراد نمودند. ايشان از علماي ديگر و ائمه جماعت شهرستان قم خواستند كه اعتراض كنند. امام(ره) سعي داشتند كه مبارزه را مردمي و مذهبي كنند. از اين جهت از علما استمداد مي‌كردند و به اين عنوان كه اين مسئله يك وظيفه اسلامي است از آنها درخواست مي‌كردند تا خودشان را از اين جريان كنار نكشند و همين جديت امام(ره) منجر به دستگيري مجدد و تبعيد ايشان به تركيه شد.

بازتاب تبعيد امام(ره) به تركيه چگونه بود؟ چرا واكنش دستگيري اول را درپي نداشت؟
در مورد دومين باري كه امام(ره) دستگير شدند آن طوري كه خاطرم هست، مردم خوشبختانه سست نشده بودند، الا اينكه اين دفعه طاغوت خيال داشت كه خونريزي نشود. لذا از همان صبح، حكومت نظامي برقرار كرده بود تا جلوي اجتماع مردم و تظاهرات آنها را بگيرد. اما حوزه‌هاي علميه خصوصاً حوزه علميه قم در اعتراض مردم به دستگيري امام (ره) فعالانه شركت كردند. اما خاطرم هست كه هيچكس نمي‌توانست به صراحت نظرش را اعلام كند.

واقعه ۱۵ خرداد چندان به رنگ احزاب و جريانات سياسي در نيامد. آيا اين معلول سيرطبيعي ماجرا بود يا امام(ره) اينگونه مي‌خواستند؟
واقعيت اين است كه گروه‌هاي سياسي در مبارزات و پيروزي انقلاب چندان نقشي نداشتند. انقلاب صددرصد اسلامي بود. انقلابي كه بر اساس اعتقادات مردم استوار بود. علما، پيشتاز مبارزه بودند و رهبران مبارزه تكيه‌شان روي همين مسئله بود كه به نواميس و مقدسات اسلامي توهين مي‌شود. آنچه كه براي مردم مهم بود مسئله اسلام بود. 
آنچه الان برخي آقايان مي‌فرمايند، واقعاً اينگونه نبود كه مردم نانشان كم بود يا آبشان كم بود. مسئله اهانت به اسلام مطرح بود. البته تحت عنوان‌هاي فريبنده‌اي مثل اصلاحات ارضي كه كشاورزي و دامداري را از بين برد، خيانت‌هاي مالي و اقتصادي زيادي به كشور مي‌شد. من وقتي در تبعيد بودم- در تويسركان- يكي از محترمين آن جا مي‌گفت در ايام بهار سال ۱۳۴۵ حدود ۴۵ هزارگوسفند براي چرا به كوه‌هاي تويسركان آمده، اما بهار امسال – ۱۳۵۵- ۵ هزار و ۵۰۰ رأس آمده است. يعني در ۱۰ سال، مقدار گوسفندها به يك‌دهم رسيده بود. 
ايشان براي من نقل مي‌كرد كه:«از طرف دستگاه سرهنگ‌هايي بودند كه مي‌آمدند و مخصوصاً گوسفندهاي ماده را به قيمت گران‌تري مي‌خريدند تا نسل را براندازند». اين روشن است كه آنها با اين عناوين فريبنده مي‌خواستند ضربه‌هاي اقتصادي به كشور بزنند. اما اينها فرع قضيه است، مسئله اصلي كه باعث حركت مردم شد توهين به مقدسات اسلامي بود. مسئله صددرصد اسلامي بود. زماني كه امام (ره) در نجف بودند مبارزات را ادامه مي‌دادند.
مردم با اعتقاد به اينكه امام(ره) يك رهبر مذهبي، معنوي، روحاني و مرجع تقليد هستند و آنچه كه مي‌گويند تشخيصي درست است و براي مردم حجت دارد و وظيفه الهي ايشان را تعيين مي‌كند، به همين دليل از ايشان پيروي مي‌كردند. 
بعد از پيروزي انقلاب هم همين بچه‌ها و جوان‌هاي مخلص و وفادار به اسلام بودند كه به ميدان جنگ با صدام رفتند. امام(ره) يك رهبر صددرصد معنوي بودند. ما در تمام اين مدتي كه با ايشام مأنوس بوديم هيچ وقت جز ياد خدا چيزي از ايشان نشنيديم. خداوند هم مسلماً ايشان را هدايت مي‌كرد. والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار