کد خبر: 881255
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۹
گفت‌و‌گوي «جوان» با مهران رجبي درباره تجربه بازي در فيلمي با موضوع زلزله
درباره موضوع زلزله در مقاطع مختلف تاريخي مستندهايي ساخته شده است، اما به طور طبيعي حتي به مخيله كسي هم خطور نمي‌كند

جواد محرمي

درباره موضوع زلزله در مقاطع مختلف تاريخي مستندهايي ساخته شده است، اما به طور طبيعي حتي به مخيله كسي هم خطور نميكند در شرايط بحراني و خاص پس از زلزلهاي به حجم بم تصميم به ساخت فيلمي داستاني گرفته شود، ولي اين تصميم چند ساعت پس از خبر ويرانيهاي گسترده ناشي از زلزله شهر بم به ذهن فيلمسازي خطور ميكند كه سينماگري معمولي نيست. كيانوش عياري سال 82 فيلم سينمايي «بيدار شو آرزو» را همزمان با اتفاقات تلخ روزهاي پس از زلزله جلوي دوربين برد. مهران رجبي كه آن زمان هنوز بازيگر خيلي مشهوري نبود، جزو بازيگران اين فيلم بود. گفتوگوي «جوان» را با اين بازيگر درباره تجربه عجيب و غيرعادياي كه او به عنوان يك بازيگر در اين فيلم از سر گذرانده ميخوانيد.

بازي در فيلمي داستاني درباره فاجعهاي چون زلزله حتماً با همه تجربههاي ديگر يك بازيگر تفاوتهايي دارد كه تكرار شدني نيست، از اين تجربه بگوييد.

به فاصله چند روز پس از زلزله بم همه هموطنانمان مغموم اين فاجعه بودند. ميزان تخريب هم خيلي بيشتر از زلزله اين روزهاي غرب كشور بود؛ زلزلهاي كه تأثر جامعه جهاني را هم موجب شده بود.

در چنين شرايط سخت و در حالي كه خيلي از سينماگران مانند مردم عادي از طرق مختلف به ياري هموطنانمان ميشتافتند، كيانوش عياري، كارگرداني و نقش خاص خودش را در اين ماجرا انجام داد. آن روزها قرار بود تازه سريال «روزگار قريب» كليد زده شود. عياري يكدفعه كات داد تا براي فيلمبرداري به بم برود، من جزو افرادي بودم كه درخواست كرد با او بروم تا اينكه زياد طول نكشيد خود را در قطاري ديديم كه به سمت بم ميرفت.

معلوم بود قرار است دقيقاً چه قصهاي ساخته شود؟

عياري در همان فرصتهاي كوتاه روي آن فكر كرده بود، ولي حين سفر در قطار توي كوپه با ما درباره اين موضوع صحبت ميكرد و پيشنهاداتي ميداد و يادداشت برمي داشت. كاملاً معلوم بود كه موضوع برايش خيلي جدي است، من آن زمان دبير هنرستان بودم و بدون اينكه خبر بدهم، راهي شدم، به خودم گفتم ميروم و هر كاري از دستم برآمد، انجام ميدهم. براي بچهها قصه تعريف ميكنم، اگر لازم باشد جوك ميگويم تا حواسشان پرت شود.

تقريباً هيچ پيشتوليدي نداشتيد؟

هر فيلمي براي ساختهشدن احتياج به پيشتوليد دارد، دوربينها آن زمان مثل الان ديجيتالي نبود و هزينه نگاتيو و ظهور و چاپ آن زياد ميشد. به بم كه رسيديم به واسطه هماهنگيای كه با هلالاحمر شده بود، ما را جايي اسكان دادند. از همان فرداي رسيدن، فيلمبرداري شروع شد. با همان لباسهايي كه تن داشتيم، سكانس به سكانس جلو رفتيم، فيلم خيلي تلخي بود، هم در محتوا و هم در اجرا؛ تلخيهاي طاقتفرسايي داشت. براي مثال ما در حالت عادي كه به شهرستاني براي فيلمبرداري ميرويم، غروب و پس از اتمام فيلمبرداري سري به فروشگاهها ميزنيم و چرخي در شهر ميزنيم، ولي در بم وقتي فيلمبرداري تمام ميشد و هوا رو به تاريك شدن ميرفت، تازه غمبارترين لحظات شروع ميشد، برعكس كارهاي معمول اصلاً دوست نداشتيم، غروب بشود و ترجيح ميداديم روز باشد و كار كنيم. كار هم فقط فيلمبرداري نبود، بلكه آدم در آن وضعيت سعي ميكند هر كاري از دستش برميآيد، انجام دهد. تقريباً از همه چادرها صداي هقهق گريه به گوش ميرسيد و اين تا مدتها ادامه داشت. غم و درد مردمي كه دچار داغ از دست دادن عزيزانشان شده بودند، جانكاه بود، در هر چادري كسي بود كه عزيزي را از دست داده بود.

اين شيدايي از كجا ميآيد؟

فكر ميكنم ما ايرانيها و شايد ساير ملتها و نوع انسان وقتي در معرض گرفتاريهايي از نوع فجايع زلزله قرار ميگيريم، نميتوانيم قرار داشته باشيم، بايد حتماً كاري انجام بدهيم؛ كاري كه بتوانيم خودمان و وجدانمان را راضي كنيم. آن روزها ما خيلي گيج و حيرتزده بوديم. همه به دور خودشان ميچرخيدند. از طرفي آواربرداري از زلزله ابزار و لوازم خود را ميطلبد. آدمها به تنهايي نميتوانند آواربرداري كنند. شما وقتي در اين وضعيت قرار ميگيريد،دوست داريد كاري كنيد، ولي به اندازه كافي توان تأثيرگذاري نداريد و دچار حيراني ميشويد. خيليها زير آوار بودند، مردم سعي ميكردند كمك كنند، ولي به طور عادي كار سرعتي را كه دوست داشتيم، نداشت. در اين شرايط ما فيلم ميگرفتيم و بازي هم ميكرديم. براي اين كار از خود مردم بايد كمك ميگرفتيم. هوا خيلي سرد بود. دقيقاً نميدانستيم چقدر كار طول ميكشد، ولي تقريباً سه، چهار ماه طول كشيد و ما تا عيد آنجا بوديم.

مردم در آن وضعيت چگونه با شما كنار ميآمدند؟

آقاي عياري نميخواست فيلم جنبه مستند پيدا كند. سختيهاي كار زياد بود. به مردمي كه دنبال كشف اجساد بودند، ميگفتيم داريم فيلم سينمايي ميسازيم و آنها متحير ميماندند كه الان چه وقت اين كار است و چرا ما كارمان را به خاطر زلزله تعطيل نميكنيم. سخت بود به آنها بگويي توي دوربين نگاه نكن، ولي بهتدريج قانع شدند كه با ما همكاري كنند.

يعني صحنهسازي داشتيد؟

بله. جاهايي بايد صحنهسازي انجام ميگرفت،حتي گريم داشتيم. خيليها در جريان نبودند كه فيلم ساختهميشود. اين فيلم اولين تجربه من درباره زلزله و دومين تجربه كيانوش عياري در اينباره بود. او تجربه زلزله طبس را هم داشت. برخي سكانسها را ناجوانمردانه فيلمبرداري ميكرديم؛ مردمي كه ميريختند و پسلرزههايي كه ايجاد ميشد و آدمهايي كه از زير آوار بيرون ميآمدند... دختري با نام رعنا بود كه پدرش او را از زير آوار بيرون كشيده و نجات پيدا كرده بود. او قبول كرد همين نقش را بازي كند. يكي از پلانهايي كه من داشتم مربوط به صحنهاي ميشد كه پاي دخترم را زير يخچال ميديدم. اين صحنه با برداشتهاي زيادي فيلمبرداري شد، ولي كارگردان راضي نبود. بعدها عياري به من گفت سر آن پلانها نگران قلب تو بودم، در واقع خيلي تحتتأثير نقش بودم و بارها منقلب شدم.

فيلم را خودتان چه زماني ديديد؟

يكبار در سينما ديدم، همه گريه ميكردند. صداي هقهق همه بلند بود. فيلم خيلي تلخي از كار درآمد و طبيعي هم بود. همين امروز سر فيلمبرداري سريال «87 متر» با كيانوش عياري خاطراتش را مرور ميكرديم.

تا حالا براي بازيگري جايزه نگرفتهايد؟

چندبار در جشنوارههاي مختلف كانديدا شدهام، سر فيلم «زير نور ماه» كانديدا شدم، ولي چون نقش روحاني بازي كرده بودم و آن زمان حساسيتهايي وجود داشت، ترجيح دادند به من ندهند. پس از آن فيلم با عياري زياد كار كردم. به بازي من اعتقاد زيادي دارد. در واقع ايشان به من لطف دارند. سر آن كار از من كمي خيالش راحت بود، ضمن اينكه ما هم ميدانستيم با كارگردان بزرگي كار ميكنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار