احمد محمدتبريزي
روزهاي آغازين جنگ براي همه شوكهكننده بود. شايد كمتر كسي فكر ميكرد اخبار شيطنت بعثيها در لب مرز، آتش جنگي سراسري را روشن كند. اما همه چيز خيلي سريع اتفاق افتاد و آخرين روز شهريور، اولين روز جنگ تحميلي شد. مردم كه هنوز از پيروزي نظام نوپاي اسلامي در جشن بودند، از حمله عراقيها غافلگير شدند. در موقعيتي چنين سخت و دشوار، مردان عمل، جسور و شجاع خودشان را نشان ميدهند تا بعدها تاريخ به نيكي از آنها ياد كند. آنها كه در زندگي جسورتر و مرد عملتر بودند، بدون واهمهاي پاي به ميدان نبرد گذاشتند تا بعدها شايستگي گرفتن بعضي القاب و عناوين را كسب كنند. نامشان براي هميشه در دل تاريخ حك شود و براي ابد صفحات تاريخي مزين به نامشان شود. ماجراي زندگي تا شهادت محمدحسن شريف قنوتي هم به همين شكل است. عالمي با عمل كه در اولين روزهاي مقاومت مردمي در جنوب، وارد كارزار نبرد شد تا عنوان اولين شهيد روحاني دفاع مقدس را به نام خود كند. مردي كه در مقاومت 35 روزه مردم خرمشهر نقش بسزايي در اتحاد و افزايش روحيه مردم شهر ايفا كرد و «جوان» در ادامه نگاهي به تأثير اين مرد روحاني بزرگ دارد كه در 24 مهرماه سال 1359 به شهادت رسيد.
نخستين در جنگشهيد شريف قنوتي نخستينهاي زيادي را به نام خود كرده است. او نخستين روحاني مجروح و اسير جنگ تحميلي، نخستين روحاني شهيد دفاع مقدس، نخستين نماينده امام خميني(ره) كه در جنگ به شهادت رسيد، نخستين فرمانده شهيد جنگهاي چريكي و پارتيزاني، تشكيلدهنده گروههاي مسلح به امر امام خميني ـ رحمت الله عليه ـ در سال 1342، نخستين برگزاركننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جايي كه به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفي شد، نخستين تشكيلدهنده ستاد پشتيباني از جبهههاي جنگ و حمايت از جنگزدگان در بروجرد، نخستين ارسالكننده محمولههاي تداركاتي از بروجرد به مناطق جنگي به ويژه خرمشهر، نخستين گروه اعزامي از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع از شهر و نخستين گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشكر الله اكبر» است كه همراه برادران ارتشي و سپاهي به مدت 35 روز مقاومت كردند.
شروع جنگ، اوج حماسهسازي اين مرد شجاع و دلير است. پيش از شروع جنگ و در زمان مبارزه با رژيم پهلوي، به او عنوان نواب «ثاني» داده بودند. در ياري امام چنان ايستادگي كرد و پيروي نمود كه ميگفتند: شريف قنوتي در امام خميني ذوب شده است. منبرهايش كوبنده و حماسي بود. با كمال شهامت و شجاعت در منبرهايش شاه را [ابن] مرجانه خطاب ميكرد و به او يزيد بن معاويه دوم ميگفت.
جمعآوري كمكهاي مردمياين همه شجاعت و دليري همزمان با تجاوز ارتش بعث عراق به كمك نيروهاي مردمي آمد. سرگرد عظيم عالي خاني از نيروهاي حاضر در خرمشهر درباره نقش مؤثر و تأثيرگذار شريف قنوتي در اولين روزهاي جنگ ميگويد: «تلاشهاي شهيد شريف قنوتي در اوايل انقلاب اسلامي در بيداري مردم سهم بسزايي داشت. با تحريك و تهييج جوانان توسط ايشان، خون تازهاي در رگهاي بچهها دميده ميشد و به حركت درميآمدند و نتيجهاش هم اين ميشد كه اين شهيد در همان روزهاي اول جنگ اولين فرمانده گروهي شد كه از بروجرد براي كمكرساني به مردم محاصره شده خرمشهر، عازم شده بود.»
اين روحاني والامقام در اوايل جنگ، ستاد پشتيباني جنگ را در بروجرد تشكيل دادند و عوامل نيروي هوايي ارتش شهر بروجرد دور شريف قنوتي گرد آمدند. دو، سه روز بعد از شروع جنگ تحميلي، بسياري از جنگزدهها به بروجرد آمده بودند. شهيد آنها را در مدارس و فاطميه جاي داد. در سخنرانيهايش در مسجد امام خميني ميگفت:« اينها جنگزدهاند. خانه و زندگيشان را از دست دادهاند. با زن و بچه آمدهاند، به آنها جا بدهيد و آنها را كمك كنيد.»
وقتي جنگزدهها ميآمدند، آنها را ميبرد و اسكان ميداد. برايشان لباس و غذا و رختخواب تهيه ميكرد. خودش كيسه به دست ميگرفت و براي آنها كمك مالي جمعآوري ميكرد. زيرزمين مسجد امام بروجرد را پر كرده بود از وسايل و لوازم براي جنگزدهها. يك بار با تعدادي از جوانان و نيروهاي مردمي حدود 18 كاميون كمك مردمي به جبهههاي خرمشهر برده بود. آن موقع بسيج تشكيل نشده بود و او جوانها را از جمله پسرهايش را به خرمشهر فرستاده بود.
جنگ با صداميانحاج محمدرضا روشنبين از اعضاي سابق سپاه بروجرد، ماجراي رفتنشان به همراه شيخ شجاع شهر به خرمشهر را چنين روايت ميكند: « دو روز بعد از شروع جنگ، از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بروجرد همراه با 60 نفر از نيروهاي مردمي و سپاهي با سلاح و مهمات مأمور شديم كه در خدمت شيخ شريف قنوتي به خرمشهر برويم. شيخ شريف طي دو روز تلاش، كارواني از مايحتاج رزمندگان آماده كرده بود. كاروان در مقابل مسجد امام خميني آماده حركت بود، مردم بروجرد هم براي بدرقه اين كاروانها جمع شده بودند. در همين لحظه آمدند و به حاج آقا گفتند:« آقا! محمد مسعود، آقازاده شما، سخت مريض است.» آقا گفت: « خب من چه كار كنم. اگر خدا بخواهد خوب ميشود. فعلاً امر مهمتري به عهدهام گذاشته شده و آن همانا جنگ در راه خدا و جنگ با كفار و صدام و صداميان است. من الان عازم هستم و به هيچ قيمتي حاضر نيستم كه از ماشين پياده شوم.» آن روز با بدرقه باشكوه مردم بروجرد به سمت خرمشهر حركت كرد.
در خرمشهر اوضاع بسيار آشفته بود. نيروها سازماندهي نداشتند و معلوم نبود چه وسايلي مورد نياز است و شهر چه تسليحاتي براي رزمندگان دارد. شريف قنوتي در اين شهر خستگيناپذير كار ميكرد. به گواه همرزمان لحظهاي آرام و قرار نداشت. كمكهاي مردمي را در مسجد جامع خرمشهر تخليه كردند.
نيروهاي حاضر در شهر پراكنده و سراسيمه عمل ميكردند. نيروهاي تكاور نيروي دريايي، رزمندگان سپاه و تعدادي از نيروهاي مردمي دور حاجآقا را گرفتند و ايشان شروع به صحبت كرد. هماهنگي نيروها در خرمشهر مشكل بود. شيخ شريف بلافاصله با يك شور و حال خاصي بالاي ماشين جيپي كه بيرون مسجد جامع بود، رفت و خطبه غرايي خواند كه جمعيت متحول شد. پس از سخنراني عبا و عمامهاش را درآورد و همراه با ديگر نيروها راهي مناطق عملياتي شد.
دلگرمي نيروهادر آن زمان مديريت او آنقدر خوب، زيبا و دلنشين بود كه اگر نيروها يك ساعت شيخ را نميديدند انگار چيزي گم كرده بودند. شيخ و جوانهاي شهر با هم ائتلاف كرده بودند. براي بچههاي بروجرد و ساير شهرستانها «گروه الله اكبر» و براي بچههاي خرمشهر « گروه ابوذر» را تشكيل داده بود.
روشنبين تأثير شهيد شريفقنوتي در عملكرد نيروهاي نظامي را اينگونه بيان ميكند:« روز اول كه ما با شيخ شريف به خرمشهر آمديم، متوجه شديم متأسفانه خط اول تا حدودي خالي شده. نيروها كمتر تمايل داشتند كه به جلو بروند. معمولاً شبها نيروها عقب ميآمدند و روزها جلو ميرفتند. بعضي وقتها هم عملياتهاي ناموفقي انجام ميدادند و عقب برميگشتند. شيخ شريف نيروها را منظم كرد و عملياتها متعدد و پشت سر هم انجام شد. به همت اين بزرگوار دشمن پشت دروازههاي خرمشهر زمينگير شد.»
حضور شيخ مايه دلگرمي همه شده بود؛ چه نيروهاي مردمي و چه نيروهاي نظامي از وجود ايشان روحيه ميگرفتند. حضور اين طلبه بيادعا و خيلي ساده و راحت و شاد به همه روحيه ميداد. بچههاي خرمشهر وقتي ميديدند طلبهاي كه همشهري آنها نيست، آمده و به آنان كمك ميكند، با او انس ميگرفتند و سعي ميكردند شبيه او عمل كنند.
فرماندهان عراقي حساسيت عجيبي روي شيخ پيدا كرده بودند. وجود شيخ همانقدر كه براي دوستان و همرزمان زيبا بود، براي دشمنان مايه وحشت بود. آنها فكر ميكردند با كشتن و شهادت شريف قنوتي ميتوانند خرمشهر را تصرف كنند. حقيقت هم همين بود. پس از شهادت شيخ، دشمن توانست شهر را تصرف كند.
كينه بعثيها از شيخ شريفمهرماه هر چه رو به پايان ميرفت، شدت آتش دشمن هم بيشتر ميشد. خرمشهر از چهار طرف زير آتش دشمن قرار گرفته بود. موعد چهار روزه بعثيها براي اشغال خرمشهر گذشته بود و در حال نزديكشدن به يك ماه بود.
دستور پيشروي يگانهاي دشمن به سوي خرمشهر در ۲۴ مهر ۱۳۵۹ صادر شد و خيابان40 متري اين شهر، بهعنوان خيابان مركزي، شاخص تقسيم نيروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتي از روز، نيروهاي دشمن از پل خرمشهر عبور ميكردند و به طرف آبادان ميرفتند. شريف قنوتي با نيروهاي اندكش به شدت مشغول دفاع بود و فرياد ميزد:« به امام گفتهايم تا آخرين نفس ميجنگيم و مقاومت ميكنيم.»
دشمن، ماشين حامل شريف قنوتي را در خيابان 40 متري مورد هدف قرار داد. پس از برخورد هفت ـ هشت گلوله به بدن شهيد، ماشين با آرپيجي هدف قرار گرفت و واژگون شد. رضا آلبوغش كه همراه شيخ در ماشين حضور داشت، آن لحظات سخت و جانكاه را چنين روايت ميكند:« ما خودمان را از ماشين بيرون كشيديم، عراقيها از داخل خانه بيرون ريختند. . . عراقيها بيشتر متوجه شيخ شريف بودند تا من. آنها خوشحال بودند كه شيخ شريف را اسير كردهاند. خيال ميكردند امام خميني را اسير كردهاند. . . يكي از عراقيها كه فرمانده آنها نيز بود شخصي بلندقامت، تنومند و بسيار ورزيده بود. مثل شمر، با سرنيزه به طرف شيخ شريف حملهور شد. او به محض اينكه به شيخ رسيد، از سمت چپ سرنيزه را در شقيقه شيخ فرو برد و چرخاند. از شيخ فقط آيه «انا لله و انا اليه راجعون» شنيده شد. ضربه دوم را كه زد، فرياد شيخ به اللهاكبر بلند شد، ضربه سوم كه پيشاني شيخ را از هم دريد. شيخ زبانش را لاي دو دندان گذاشت تا آرزوي شنيدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقيها چشمان او را از حدقه بيرون آوردند ولي صداي ناله شيخ شريف قنوتي را نشنيدند. آن سفاك با همان سرنيزه كاسه سرشيخ را جدا كرد. جمجمهاش را از جاي عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگين كرد. مغز سر شيخ نمايان شد و پس از افتادن كاسه سر به روي آسفالت گرم خيابان 40 متري خرمشهر، مغز سر شيخ نيز روي زمين قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامي به حالت نشسته كنار زمين افتاد.»
اين آخر كار نبود. بعثيهاي جنايتكار در اطراف بدن مقدس شيخ شريف به رقص و پاي كوبي پرداختند؛ هلهله ميكردند و فرياد ميزدند: «قتلنا الخميني، قتلنا الخميني، ما خميني را كشتيم. . . » بعد از شهادت شيخ تلاطم عجيبي در منطقه به راه افتاد. دشمن پيشروي ميكرد و جنازه شيخ بين آنها مانده بود. ميگفتند دشمن پيكر مطهر ايشان را به بند كشيده و در بعضي خيابانها كشان كشان ميبرد. اين جسارتها به بدن شيخ نشانگر عمق كينه عراقيها از او بود. همين كارها باعث شد خون رزمندگان به جوش بيايد و گروه چريكي «الله اكبر» كه تحت امر شهيد كار ميكرد، حمله گستردهاي را آغاز میكند و پيكر مطهر شريف را از دست عراقيها پس میگيرد.
شهيدي با سه پيكرروز 24 مهر با خون شيخ و يارانش خرمشهر، خونين شهر شد. جسد مطهر شيخ با حمله مدافعان اسلام از بعثيها پس گرفته شد و در روز 27 مهر 1359 آن بدن مطهر با قباي خونين در گلزار شهداي آبادان، در ميان يارانش غريبانه دفن شد تا براي هميشه مزارش ميعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. همچنين ياد اين شهيد در دل مردم اردكان جاودانه مانده به طوري كه يادبودي از شهيد قنوتي در قبرستان شهداي اين شهر ساختهاند. مردم كه همواره براي زيارت قبور شهدا ميروند، نخست به زيارت مزار شهيد قنوتي ميروند. شهيد شريف قنوتي در بهشت شهداي بروجرد و در ميان خيل مقدس شهدا سنگ يادبودي براي زيارت عاشقان خود دارد، ولي مدفن اصلي اين شهيد بزرگوار همانگونه كه گفته شد، در گلزار شهداي آبادان است؛ جايي كه شهداي گمنام قبر آن بزرگوار را در برگرفتهاند.