نويسنده: آيدين تبريزي
جامعه فقط رفت و آمد آدمها در خيابانها و پيادهروها و اماكن عمومي نيست. اين ظاهر ماجراست، جامعه جابهجايي انرژيهاي اجتماعي است. وقتي كسي از ميان ما كاري ميكند مثل اين ميماند كه كسي سنگي را در آبي پرتاب ميكند، درست در نقطهاي كه سنگ فرود آمده موجهاي كوچك شروع ميكنند به تشكيل شدن و مرتب بر شعاع آنها افزوده ميشود.
حضور ما در جامعه هم چنين خصلتي دارد؛ ما هم موج ميسازيم و هم در معرض امواجي قرار ميگيريم كه ديگران ايجاد كردهاند. اما آن موجها در عالم روابط انساني و اجتماعي خبرهايي است كه ما در طول روز ميشنويم، ما در معرض اين خبرها قرار ميگيريم. تماس با اخبار هم مثل تماس قند و نمك با آب است و همانطور كه يك حبه قند يا بلورهاي نمك به تدريج در آب حل ميشوند، خبرها هم در ما حل ميشوند. حال به اين موضوع توجه كنيد كه ما روزانه در معرض خبرهاي تلخ و منفي قرار ميگيريم، از خبرهاي ناخوشايند اجتماعي بگيريد تا خبر نقصانهاي اقتصادي، از جنجالهاي سياسي بگيريد تا خبرهاي نامطبوع از جهان و همه اين خبرها مثل كاميونهايي كه انرژي منفي بار زدهاند، بار خود را روي روان ما تخليه ميكنند و به اين ترتيب در پايان يك روز حس ميكنيم حال ما خوب نيست.
اما اگر ما به صورت روزانه در معرض خبرهاي مثبت اجتماعي قرار بگيريم، چه؟ آيا همان اتفاق بالا اين بار به صورت معكوس براي ما روي نخواهد داد؟ يعني وقتي روان و ذهن ما متأثر از خبرهاي خوب درباره دستگيريها از محرومان، همنوعخواهي، اخلاقمداري، كاسبي و تجارت منصفانه و نظاير آن قرار بگيرد ما هم حاملان اين رخدادهاي خوشايند نخواهيم شد؟ بيان مثالي در اين باره ميتواند موضوع را بيشتر روشن كند. يكي، دو ماه پيش خبري در رسانهها بازتاب داشت كه انرژي اجتماعي خوبي را چه در فضاي شبكههاي اجتماعي و چه سايتها و رسانههاي مكتوب ايجاد كرد. ماجرا از اين قرار بود كه 400 فروشگاه كفش در تبريز سرآغاز كمپيني با عنوان «با افتخار فقط كفش تبريز ميفروشيم» بودند. آنها به رسانهها گفته بودند كه شعار و حرف و وعده درباره حمايت از توليد ملي زياد شنيدهاند و ميدانند كه اگر منتظر اين شعارها بمانند به جايي نميرسند اما خودشان آستينها را بالا زدهاند و براي مقابله با محصولات چيني و تايلندي به فكرشان رسيده كه اين كمپين را راه بيندازند.
موجهاي مثبت و منفي خبرها
اما چرا خبرهايي از اين دست، حال ما را خوب ميكند؟ به مثال ابتداي گزارش برگرديم، آنجا كه سنگريزهاي به آب ميافتد و موجها يكي پس از ديگري ساخته و آرام آرام شعاع موجها بيشتر ميشود. در اينجا هم دقيقاً چنين اتفاقي روي ميدهد. وقتي رسانهها سراغ خبري چه خوشايند و چه ناخوشايند ميروند در واقع شعاع موج تأثير اجتماعي چه مثبت و چه منفي بيشتر ميشود. در اينجا هم ما با خود ميگوييم كه اين روزها واژهاي به نام فرهنگسازي زياد اين گوشه و آن گوشه شنيده ميشود اما كمتر اقدام و عمل صورت ميگيرد. زياد اين سو و آن سو نام اقتصاد مقاومتي شنيده ميشود و حتي همايشها و سمينارهايي به اين نام برگزار ميشود اما اتفاقاً خروجي اين همايشها عموماً در تقابل با اقتصاد مقاومتي است. مثل اين ميماند كه هر روز آدمها از صبح كه بلند ميشوند با هم مثل خوانندگان يك گروه كر، تكرار كنند اقتصاد مقاومتي، آيا آن اقتصادي كه ما به دنبالش هستيم محقق خواهد شد؟ اين همان شعاع موجهاي منفي خبرهاي اجتماعي است كه ذهن و روان ما را متأثر ميكند و انرژي ما را ميگيرد اما از آن سو وقتي ميبيني كساني در اين جامعه خيرخواهانه و خودجوش و غيردولتي به دنبال حمايت از توليد ميروند و ايدهشان را در جهت حفظ منافع مشترك عملي ميكنند انرژي مثبتي را با تمام وجود در خود باز مييابي.
نگاه متفاوت يك جامعهشناس به خبرهاي منفي
دكتر حبيب آقابخشي، جامعهشناس و عضو هيئت علمي دانشگاه نگاه متفاوتي به تأثيرات خبرهايي با انرژي منفي در جامعه دارد. او در اين باره ميگويد: نگاه كنيد من به عنوان يك شهروند جامعه اين حق را دارم كه خبرها را بشنوم و متوجه باشم كه در اطراف من چه ميگذرد. در واقع شنيدن اين خبرها در چينش زندگي من تأثير دارد. درست است كه مثلاً شنيدن خبرهاي منفي ميتواند پيامدهايي براي شهروندان داشته باشد و حتي از يك منظر التهابآفرين باشد اما از آن طرف نوعي خودمراقبتي را ايجاد ميكند كه خود همين خودمراقبتي ميتواند پايهاي براي جامعه شاد باشد.
فرض كنيد كه شما امروز اين خبر را ميشنويد كه اگر در مترو يا اتوبوس كسي دستش زخم باشد، خون اين زخم در تماس با دستگيرهها ممكن است شما را هم آلوده كند، شنيدن اين خبر باعث ميشود شاخكهاي مراقبتي شما تكان بخورد و بيشتر از خودتان مراقب باشيد. مثلاً پليس به شهروندان هشدار ميدهد مراقب شگردهاي جديد كلاهبرداري باشند. درست است كه شنيدن اين خبرها پيامدهايي دارد اما آن سوي قضيه را هم ببينيد كه اين خبرها باعث هشياري شما در برابر چالشهاي اجتماعي و افزايش خودمراقبتي به عنوان پايههاي مهم شاد زيستن ميشود چون جلوي بسياري از حاشيههاي بعدي را ميگيرد. من ميپذيرم كه خبرهاي رسانهها تبعات منفي هم دارد اما از آن طرف ميگويم اين دنياي ماست و بهتر است كه تصوير واقعي از آن داشته باشيم و نميتوان با پوشاندن خبر جلوي آگاهي را گرفت به ويژه در زمانهاي كه ما زندگي ميكنيم.
چرا نبايد از قطارهايي كه به مقصد ميرسند نوشت؟
از دكتر آقابخشي ميپرسم يكي از اشكالات رسانهها اين است كه ميگويند ما رسالت و وظيفهاي درباره توليد خبرهاي خوب نداريم، ما رسالتي درباره قطارهايي كه به مقصد رسيدهاند نداريم و خبر براي ما وقتي موضوعيت پيدا ميكند كه قطاري به مقصد نرسيده باشد. با اين تعريف ما مجوزي ميدهيم كه فقط از سويههاي تاريك وجود انسان و جامعه خبر بگيريم، در حالي كه سويههاي روشن وجود انسان و جامعه هم ميتواند موضوع خبر باشد. اين جامعهشناس ميگويد: ديدگاهتان را قبول دارم و ميپذيرم كه اين اتفاق افتاده است بنابراين افكار عمومي هم با اين ذائقه پيش ميروند و اتفاقات و رخدادهايي با انرژي مثبت را باور نميكنند و به ديده ترديد به آن نگاه ميكنند. من مثالي از كلاس درسي خودم ميزنم. امروز در كلاس درس به مناسبت بحثي دانشجويانم ميگفتند استاد! امروز پزشكان كشور همه كاسبكار و بساز و بفروش و چه و چه شدهاند. من به آنها ميگفتم اگر اين طور است و همه پزشكان ما بسازوبفروش و دلال و كاسبكار شدهاند، پس چه كساني اين همه آلام بيماران را در كشور برطرف ميكنند و تسكين ميدهند؟ خب اين قضاوت منصفانه نيست اما چون در خبر ما صرفاً از پزشكان متخلف ميشنويم با تعميم آنها به ساير پزشكان نتيجهگيريهاي سويهدار و يكطرفه ميگيريم. مولانا تعبير زيبايي در اين باره دارد: «تو دل خود را چو دل پنداشتي / جستوجوي اهل دل بگذاشتي.» ما گاهي واقعاً دچار اين بحران ميشويم كه تصور ميكنيم نظر ما نظر آخر است و چشممان به سويههاي بالاتر نميرود و همين اتفاقاً عاملي در جهت تقويت ملال اجتماعي است چون بسياري از توهمها از همين جا زاده ميشود.
انرژي مثبت اجتماعي، تسهيلكننده روابط اجتماعي
زهرا افكاري، روانشناس و عضو بنياد ملي نخبگان ميگويد: در دنياي واقعي كه من و شما در آن زندگي ميكنيم با توجه به عوارضي كه زندگي صنعتي در بلعيدن احساسات، هيجانها و سلامت رواني ما دارد توجه به شادماني و خوش بين بودن باعث معنا دادن به زندگي ما ميشود تا ما قدر زندگي كنوني خودمان را بيشتر و بهتر بدانيم، چون روان پاك و قدرت كلمات همچون شاهكليدي ميتواند دريچههاي مثبتانديشي را به روي انسان باز نمايد، از اين زاويه انرژي مثبت و نگاه مثبتانديشانه به زندگي يكي از مؤلفههاي تسهيلكننده روابط اجتماعي است. رويكرد مثبتنگر در روانشناسي مثبت در سالهاي اخير اهميت زيادي پيدا كرده است و بر اساس آن زندگي مطلوب فقط نداشتن بيماري رواني يا فيزيكي تلقي نميشود و شاد بودن به معني اين نيست كه افراد هيچ گونه استرس يا بيماريای در زندگي نداشته باشند، بلكه به معناي اين است كه افراد قابليت بالقوه خودشان و شرايط زندگيشان را بشناسند و بتوانند در جهت رشد و بهبود شرايط فعلي از آن ظرفيتها استفاده كنند.
نكتهاي كه حائز اهميت است اينكه ما چالشهاي اجتماعي را همانگونه كه هستند، بپذيريم و سعي در انكار يا دور زدن آنها نداشته باشيم. واقعيت اين است كه همه ما در تلاطمهاي اين درياي طوفاني - جامعه - قرار داريم و آرامش مطلق براي هيچ كس وجود ندارد اما چيزي كه زندگي افراد را از يكديگر متمايز ميكند، نحوه برخورد و نگرش افراد در مواقعي است كه با مشكل يا مسئلهاي روبهرو ميشوند، همين امر سبب ميشود ما در برخوردهاي اجتماعيمان فردي را موفق يا ناموفق بناميم.
پذيرش و تابآوري، كليديترين پايه در انرژي اجتماعي
اين روانشناس در پاسخ به اين سؤال كه اگر به دنبال جامعهاي با انرژي اجتماعي بالا و توليدكننده خبرهاي خوب ميگرديم به چه ملزوماتي بايد تكيه كنيم به سه مؤلفه مهم در اين زمينه اشاره ميكند: اول از همه عنصر «پذيرش» مهمترين و كليديترين پايه در اين زمينه است. افرادي كه ميتوانند زندگي خود را بپذيرند و فراز و نشيبها را به عنوان واقعيتي در درون و بيرون خود هضم كنند، انرژي دروني و بيروني بالايي براي خود و ديگران خواهند داشت، در حالي كه ما اغلب مشاهده ميكنيم زماني كه افراد با مشكلي مواجه ميشوند با فرافكني، زمين و زمان را مقصر به وجود آمدن مشكل خود ميدانند و تنها درصد محدودي از افراد هستند كه تاب آوري بالايي دارند و سعي در پذيرش واقعيت و بهبود وضعيت فعلي دارند. اگر مروري به زندگينامه افراد موفق در جهان داشته باشيم يا حتي نگاهي ريزبينانه به زندگي افرادي كه براي ما الگو هستند بيندازيم متوجه ميشويم تفاوت بزرگي كه زندگي آنان با ديگران داشته در نحوه برخورد، رويت، بررسي و حل مسائلشان است، اينكه به راحتي تسليم شرايط نميشوند و توجه به معناي زندگي از پس تلاطمهاي گذرا براي آنها در درجه اول اهميت قرار دارد.
جامعه شاد و قدرت فاصله گرفتن از افكار منفي
اما دومين مؤلفه از نگاه زهرا افكاري، يكي نشدن با افكار سمي و منفي است. در واقع اگر ميخواهيم در جامعهاي با انرژي بالاي اجتماعي زندگي كنيم، آدمهاي اين جامعه بايد ياد بگيرند با افكار منفي خود يكي نشوند و خود را با انديشههاي مسموم يكي فرض نكنند.
افكاري در اين باره ميگويد: در بسياري از موارد زماني كه افراد با شرايطي غير از شرايط عادي زندگي روبهرو ميشوند اولين و مهلكترين كاري كه ميكنند اين است كه خيلي سريع دريچه ذهنشان را به روي افكار سمي و منفي باز كنند و همين امر سبب از دست دادن انعطافپذيري آنان در نحوه برخورد صحيح با مشكلات ميشود. براي مثال فردي را ميبينيد كه به خاطر شرايط اقتصادي نميتواند از عهده هزينههاي زندگياش برآيد و وقتي شما از او سؤال ميكنيد كه چرا تلاش نميكني؟ يا تلاش خود را جاي ديگري نميبري؟ يا به فكر گزينههاي ديگر نيستي؟ در جواب با يك نوع سوءبرداشت از تقديرگرايي به شما ميگويد: سرنوشت من همين است و من هرچقدر تلاش كنم در جا خواهم زد و آخرش زندگيام همين خواهد بود و هرچه تقلا كنم دست و پا زدن در باتلاق خواهد بود و بيشتر فرو خواهم رفت تا اينكه پيش بروم. خب شما در چنين وضعيتي و با اين چنين طرز نگرشهايي عملاً نميتوانيد مانور زيادي روي انرژي بالاي اجتماعي بدهيد.
خبرهاي منفي اجتماعي و توليد گرداب غم
اما سومين مؤلفه از ديد اين روانشناس در رسيدن به جامعهاي با انرژي اجتماعي مطلوب، نيفتادن در گرداب احساسات تنش آلود و استرسزا ناشي از خبرها و رخدادهاي بيروني است. او در اين باره مثال ميزند: فرض كنيد شما به عنوان يك شهروند، شبكههاي اجتماعي را دنبال ميكنيد يا از تلويزيون يا سايتهاي خبري در جريان خبرهاي حوادث بزرگ آتشسوزي، سيل، اختلاس يا نظاير آن قرار ميگيريد. خب اين خبر و خبرهايي از اين دست موجي از احساسات ناخوشايند و منفي را در ما ايجاد ميكند كه تا اندازهاي هم طبيعي است. اما اگر اين خبرها اختلالي جدي در روند زندگي عادي من ايجاد كند و من نتوانم از اين خبرهاي منفي عبور كنم در آن صورت من در گرداب احساسات تنشزا و استرسآفرين خواهم افتاد و عبور از آنها به سادگي ميسر و ممكن نخواهد بود. نكته حائز اهميت اين است كه افراد در شناسايي اولويتها و ارزشهاي مهم زندگيشان تلاش كنند و سعي در پايداري آنان نمايند، چون همين امر سبب بالارفتن اعتماد به نفس و پذيرش خودشان ميشود و آنها به اين باور ميرسند كه در نهايت خودشان هستند كه سبب بهبود شرايط زندگيشان ميشوند.